خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سفر به قزوین - 12 تیر 94

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۷ ق.ظ

باید بگم که سرکار وزیر داخله هم در این وبلاگ می نویسند و البته بسیار هم پرکارتر از بنده هستند. دیروز به اتفاق همسر از رشت به سمنان اومدیم و بین راه مثل همه کارهای زندگیمون، یهویی به سرمون زد که بریم دیدار قزوین و رفتیم و چقدر خوش گذشت. ما سفرهای کوچیکی رو با هم پشت سر گذاشتیم. اولیش سفر گرمسار توی 27 یا 28 اسفند 93 و بعدی سفر به دامغان و شاهرود برای امورات کاری بود که به دلیل ضیق وقت، فقط دیدار مسجد تاریخانه میسر شد. شاید اولین سفر درست و حسابی ما، سفر به بسطام بود، توی اون غروب زیبا و اون شور و عظمت اون بناهای زیبا و قدیمی و حضور بایزید. باید توی اولین فرصت به خرقان هم سر بزنیم.
اما دیروز توی قزوین به دیدار عالی قاپو، مقبره شاهزاده حسین، مسجد عتیق و آرامگاه حمدالله مستوفی رفتیم. چقدر این شهر و آدمهاش خوب و خوش برخوردن. از سه چهار نفر راهنمایی گرفتیم و هر چهار نفر ما رو به بهترین وجه و با روی گشاده راهنمایی کردن.
بالای 140 تا عکس گرفتیم. دوربین برای مسافرت ها لازمه و باید در اسرع وقت تهیه بشه. در پایان دلم خواست این شعر رو بذارم تا همسر بدونه که عمر واقعا کوتاهه و نباید گذاشت تاامیدی و یاس به آدم راه پیدا کند و باید مثل آب روان همه چیز رو ساده انگاشت:

اگر بتوانم یک بار دیگر زندگی کنم
می کوشم بیشتر اشتباه کنم
نمی کوشم بی نقص باشم.
راحت تر خواهم بود
سرشارتر خواهم بود از آن چه حالا هستم
در واقع، چیزهای کوچک را جدی تر می گیرم
کمتر بهداشتی خواهم زیست
بیشتر ریسک می کنم
بیشتر به سفر می روم
غروب های بیشتری را تماشا می کنم
از کوه های بیشتری صعود خواهم کرد
در رودخانه های بیشتری شنا خواهم کرد
جاهایی را خواهم دید که هرگز در آن ها نبوده ام
بیشتر بستنی خواهم خورد، کمتر لوبیا
مشکلات واقعی بیشتری خواهم داشت و دشواری های تخیلی کمتری

من از کسانی بودم
که در هر دقیقه ی عمرشان
زندگی محتاط و حاصلخیزی داشتند
بی شک لحظات خوشی بود اما
اگر می توانستم برگردم
می کوشیدم فقط لحظات خوش داشته باشم
اگر نمی دانی که زندگی را چه می سازد
این دم را از دست مده!
از کسانی بودم که هرگز به جایی نمی روند
بدون دماسنج
بدون بطری آب گرم
بدون چتر و چتر نجات
اگر بتوانم دوباره زندگی کنم، سبک سفر خواهم کرد
اگر بتوانم دوباره زندگی کنم ، می کوشم پابرهنه کار کنم
از آغاز بهار تا پایان پاییز
بیشتر دوچرخه سواری می کنم
طلوع های بیشتری را خواهم دید و بابچه های بیشتری بازی خواهم کرد
اگر آنقدر عمر داشته باشم
 اما حال هشتاد و پنج ساله و رو به موتم

خورخه لوئیس بورخس

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی