خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

قطار

يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ق.ظ

رفته بودیم راه آهن.

ایستگاه.

در شیشه ای.

سکوی خنک.

شب بود و ۶ جفت ریل کنار هم روی قلوه سنگها خوابیده بودند.

- امشب باید شب چهاردهم باشد که ماه تمام است.

- امشب باید از آن شبهای عجیب باشد که در دل کویر بوی خاک باران زده شمال ....

- بوی میوه تلخ کاج می آید.

- امشب من رفته بودم دنبال آن واگن آخر که بعد سوووووووت ممتد سرش را انداخت پایین  

مثل کودکان مطیع دنبال ننه تنش را کشید  رفت.

- امشب من رفته بودم دنبال یک تکه ترانه از حسین صفا اگر اشتباه نکنن.

رفته بودم دنبال قطار و ریل و مسافر و شعر.

دنبال برف بارون و چشم  و پنجره ها

- رفته بودم دنبال ایستگاه میرود تو میروی.

- من رفته بودم دنبال خیلی چیزها

- تو هم داشتی حوالی نیشابور روی سنگ مزار مشکاتیان حان عشاق را زار میزدی.

- تو هم رفته بودی دنبال رضا قاسمی.

- دنبال علی حاتمی.

- تو رفته بودی حوالی وداع.

.

.

.

ایراد ما این بود که فکر میکردیم هنوز در راه آهنیم.

هنوز همانجا مانده ایم.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی