خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

جناب خوشی

شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۳۲ ق.ظ

یه دوستی بود که یه جورایی خودشو بلد راه میدونست و کلی مرید که نه ولی رفیق و همدل داشت و از قضا روزی به خلوت اندر به من همی گفت: 

یا بنت فلان

بر آنم تا ده تن را بپرورم زان پس عزلت گزینم و به انتظار مَلِک فلان

شما بیا هشتم حواری من باش

تا ده رسد عمر من نیز به اتمام است

ما هم با کسب فیض از مقام شامخش شدیم حواری شماره هشت و عمری رفت و جوانی رفت و شادابی رفت و آسایش و خورد و خواب رفت و ...

ماند بیخوابی

ماند جنگ روان

ماند تعلیق فلسفی

ماند نافرجامی

ماند من و ویتگنشتاین و هوسرل و پدیدارشناسی و ..... در یک اتاق

حواری هشتم بودن خیلی هم خوب بود تا اینکه گذشت و دیدم

.

.

.

همه ما مراد مسلکانه زندگی میکنیم.باز خدا خیر بده کسی که میره دو تا استکان چایی میخوره میگه چون است و چون نه اینکه ندیده نشناخته جگر همو لیس میزنند. دو روز نبودم اومدم دیدم طرف حرمسرای مجازی زده.حالا تاپیک چیه؟ پرتقال فروش 


  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی