خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

جهل بی پایان

دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ق.ظ

دیروز با وجود اینکه فیروزکوه بود و قاعدتا انتظار داشتم لهجه ای متفاوت بشنوم همگی ترکی حرف میزدند و از اونجا که خیلی وقت بود اینهمه ترک یه جا ندیده بودم حال کردم و سعی کردم تمام قد گوش باشم و دستور ترکی رو مرور کنم و از این حرفا.

مادر کنارم نشسته بود و پرسید میفهمی؟

گفتم کاملا ، خیلی کیف میکنم از اینکه بعد ۸ سال هنوز یادمه.

مادر پرسید ترک هستند؟

گفتم نه ،آذری ایرانی هستند.

پرسید رسم الخط؟؟؟

گفتم زمان عثمانیها کل مناطق مسلمان نشین از جمله کل ایران امروزی و اسلامبول و ... عربی مینوشتند ولی زمان آتاترک رسم الخط ترکیه امروزی به لاتین ....

وااااای

کاش اینو نمیگفتم

روبه روم یه خانم جوونی بود که بنفشه صداش میکردند، داشت با بغل دستی ش حرف میزد و یهو نمیدونم چه جور پرید به من که 

خانننننم خدا نکنه ما عرب باشیم

قدمت ایران کهن

کوروش

ترکها کجا

عربهای فلان

ما زبانمون مادر زبانهای منطقه است

عربها اعراب گذاری دارند

ترکها هر کی بودن واسه خودشون بودن

ما آریایی اصیلیم

و من تو یه جمع ۲۰ نفره عین کره الاغ کدخدا مونده بودم بگم : خانم من فقط ۶ واحد زبانهای باستانی این ترم پاس کردم

بگم کتاب ژاله آموزگار

بگم ادبیات ایران نوشته احمد تفضلی

بگم سر ویلیام جونز و خطابه ی زبانهای هندو اروپاییش در سال ۱۸۶۵

بگم ترکی اسلاوه  فارسی شاخه زبانهای جنوب و جنوب غربیه و عربی سامی- آرامی

بگم رسم الخط دوره ساسانی

بگم پهلوی اشکانی

بگم هزوارش

.

.

.

هیچی دیگه خفه شدم و نگاش کردم ‌و سرمو پایین انداختم و تو جمع ۲۰ نفره مون اون شد پیروز مباحث خط و زبان فارسی و من شدم بیسوادی که زر مفت زده...

از دیشب دارم به همه اون آدمایی فک میکنم که یه روز جلوشون پیروز مباحثه شدم. قاعدتا حرف زیادی واسه گفتن داشتند و منو اونقدر ناچیز دیدند که گذاشتن فوران کنم و خاموش شم.

مثل دکتر استخریان که داشت با من و وحید حرف میزد و وقتی که حسن سلیمانی ابله پرید وسط حرفاش آروم با دکمه آستینش ور رفت و گوشش رو خاروند و سکوت کرد.

یا وقتی آقای خداوردی که ۴۰ سال مدیر هتل بوده داشت ازم درباره کباب ترش رشتی میپرسید سلیمانی ...... و خداوردی سر جاش نشست و ترجیح داد از سرعت ۳۲۰ کیلومتری قطار لذت ببره.

خدایا من نه عافیت میبخوام نه سلامت نه پول نه کار 

فقط از جهل نجاتم بده تا همه اینا رو خودم فراهم کنم.


  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی