خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

اونوقت فشار نمیاد؟

جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ب.ظ
این هفته جوری استرس و فشار بهم اومد که هر چی بگم کم گفتم. اومدن بابا و مامان متین تنها تسکین من بود. دو شب که ساعت 10 رسیدم خونه و اگه متین تنها میموند نمی دونستم چه کنم. دو تا از کلاس دانشگاهام پرید و شانس آوردم پنج شنبه تونستم کلاسمو برگزار کنم. البته اونم داشت می پرید که به هر زوری بود رفتم. به عروسی سعید هم نرسیدم و خر تو خری بود که نگو. تازه الان بعد از مرتب کردن خونه بعد از رفتن بابا و مامان متین، باید بشینم و یه گزارش در مورد کاری که بهم واگذار کردند، بنویسم. 
ورود به کار جدید مصادف شده با بهره برداری از چند پست و چند تا تجهیز که همش اینور و اونور بودیم و هنوز وسایل اداری خودمو کامل تحویل نگرفتم. فشار عجیبی آوردند همین بدو ورود که واقعا آدم به هیچ کارش نمیرسه. امیدوارم زودتر این شرایط بهتر بشه.
  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی