خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

کُبی جون

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ب.ظ

امروز اول آذر، سالروز تولد عزیز کبری بود. اگه بود الان ۹۲ ساله بود. سه سال پیش رفت. دلم چقدر تنگ شده براش و چقدر منو دوست داشت و چقدر دوست داشت به قول خودش زنم رو ببینه. زنی که یه عمر زحمت کشید و از زندگی فقط کار رو فهمید و رفت. من و علی بهش میگفتیم کُبی جون. یادش بخیر وقتی از سفر حج خودش حرف میزد، میگفت خدا وسط کعبه خوابیده. با تصورش فکر میکرد کعبه هم مثل مثلا ضریح امام رضا. روحش شاد که چقدر دلتنگشم. خیلی وقته سر مزارش هم نرفتم. آرزوم بود من برم توی قبر و لحظه دفن کنارش باشم که بودم. برای نبود و رفتن هیچکس اندازه او و پدربزرگ دلتنگ نشدم. روحشون شاد.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی