خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

آراد

شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۲ ق.ظ
آراد در حال بزرگ شدن و زیباتر شدن است. بچه کوچیک زیاد دیدم تو زندگیم، اما این یکی یه چیز دیگست. امشب یه شلوار عین پیرمردها پوشیده بود راه راه. قیافش توی اون لباس دیدن داشت. امشب کلا حالش خوب بود، بعد یه خورده بدقلقی میکرد که معلوم بود گشنشه. بعد که شیر خورد، انگار مست شده بود، فاز محبت گرفته بود و به در و دیوار می خندید. انقدر ازش تعریف کردند که براش صدقه کنار گذاشتم. بعد که اومدیم خونه، مشغول شستن ظرفها بودم که یهو یاد این افتادم که این داماد بشه. من و متین مثل پدر و مادرش کنارش ایستادیم. 
امشب سمنان خیلی سرد شده. سوز هواش شروع شده. برای اولین بار بعد از زلزله کرمانشاه یاد زلزله زده ها افتادم که توی چه هوایی دارن شب رو صبح میکنن. تموم تنم یه لحظه درد گرفت. تصور کردم اگه برای خودم چنین چیزی اتفاق افتاده بود، چقدر دردناک بود و جانکاه. خدا رو برای همه نعمتهاش شکر گفتم.
متین سخت درگیر حال خاله اش شده. از خدا میخوام همه مریض ها رو شفا بده. خاله متین، دو تا عموهای من و...
  • . خزعبلات .

نظرات  (۱)

  • محمدباقر قنبری نصرآبادی
  • ان‌شاءالله رشد و بالندگی آراد...
    ان‌شاءالله شفای بیماران...
    ان‌شاءالله چندصد مدیر باکفایت گیر مردم ایران بیاید.‌‌‌..
    ان‌شاءالله گلستان‌شدن ایران...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی