خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

چرا به یاد نمی‌آورم!؟ هنوز تَنگِ غروب دریا بود،
که فانوس کومه‌ی مرا تو روشن کردی.
پیاله‌ی باژگون ستاره در مصیبت شامگاه
هم از آن تفأل تاریک شکست،
ورنه من این همه تردیدِ رفتنم نبود.


چرا به یاد نمی‌آورم؟ پیراهنم از خواب میخک و
تبسم سایه،‌ غلغلْ نیلوفر از هجوم هماغوشی،
و دهانم پُر از بوی واژه بود. بوته‌ی گل سرخی بر شانه‌ی چپم،
هزار نام آسیمه از نشانیِ ماه،
و دری بی‌کلید، مشرف به کوچه‌ی بی‌نام.


چرا به یاد نمی‌آورم؟ گلدانی تشنه بر ایوان آذرماه،
بارش غبار ستارگان دنباله‌دار، پاکتی بر از بوسه و کمپوت،
عیادت و سیگار، و پَریْ‌دختری مغموم
در زمهریرِ دریچه و خشت. دیوار و چکمه و پسین،
راه شمال و بچه آهویِ تشنه‌ای در نشیب.


چرا به یاد نمی‌آورم!؟ به گمانم تو حرفی برای گفتن داشتی.
هرگز هیچ شبی دیدگان ترا نبوسید.
گفتی مراقب انار و آینه باش.
گفتی از کنار پنجره چیزی شبیه یک پرنده گذشت.
زبانِ زمستان و مراثی میله‌ها.
عاشق‌شدن در دی‌ماه،‌ مردن به وقت شهریور.


چرا به یاد نمی‌آورم؟ همیشه‌ی بودن، باهم بودن نیست.
گفتی از سایه‌روشن گریه‌هات،
دسته گلی بنفش برای علو خواهی آورد.
یکی از همین دوسه واژه را به یاد نمی‌آورم.
همیشه پیش از یکی، سفرهای دیگری در پی است.


چرا به یاد نمی‌آورم؟
مرا از به یاد آوردنِ آسمان و ترانه ترسانده‌اند.
مرا از به یاد آوردنِ تو و تغزلِ تنهایی، ترسانده‌اند.
گفتی برای بردنِ بوی پیراهنت برخواهی گشت.
من تازه از خوابِ یک صدف از کف هفت دریا آمده بودم.
انگار هزار کبوتربچه‌ی منتظر
در پسِ چشمهات، دلواپسی مرا می‌نگریست. 




چرا به یاد نمی‌آورم؟ دریچه‌ای رو به شمال و
گلدان تشنه‌ای بر ایوانِ آذرماه.
به گمانم اگر باران نمی‌آمد تو حرفی برای گفتن داشتی،
مرا از شنیدنِ صدایِ گریه‌های تو ... ترسانده بودند.
من از هراس تماشا،
پلک تمام پنجره‌های جهان را خواهم بست.
چشم‌ها، درخت‌ها، چارپایه‌ها، مردمان و رازی غریب
که بر حلقه‌ی ریسمانی، سایه‌روشن مرا می‌نگریست


چرا به یاد نمی‌آورم!؟ هنوز صدای سایش سوهان
بر استخوان جمجمه می‌آید. من می‌ترسم،
می‌ترسم ای ترانه‌ی ممنوع!
مرا از به یاد آوردنِ آسمان و ترانه ترسانده‌اند.
چرا به یاد نمی‌آورم؟ آن سوی شعله‌های شاخسار ارغوان،
شبحی معلق، تردید مرا می‌نگرد.
نام تمامی میادین جهان، مرگ است.
یا مرگ، نامِ تمامیِ چند نقطه‌ی مجبور ...؟!
چرا به یاد نمی‌آورم؟ نشانی مرا در خلوت میله‌ها زمزمه مکن

نشانی ترا در ازدحام دیوارها زمزمه نخواهم کرد

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی