خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سفر گرگان

دوشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ب.ظ

دیروز حدود ساعت 11 صبح رفتیم سمت گرگان. هوا ابری و بارونی و جاده آزادشهر هم مه آلود. واقعا جاده داغونی بود و نیاز به رسیدگی فوری و اساسی داره. کارمون که توی گرگان تموم شد، رفتیم یه شام خوب توی رستوران زیبایی به اسم آلتون خوردیم و بعد حرکت به سمت سمنان. به بدبختی به شاهرود رسیدیم. یه جا بود که نیم متری خودم رو هم به زور می دیدم. امروز توی اداره وقتی به لحظات رانندگی دیشب و پیچ و خم های زیاد و دست اندازها و چاله چوله های جاده فکر می کردم، بدجوری ترسیده بودم. همش به فکر علی بودم که با چه دلی از این جاده رد میشه. 
رسیدیم بسطام، به متین گفتم بریم زیارت جناب بایزید و خوشم اومد که پایه بود. یه دوری زدیم و برگشتیم که بیفتیم توی جاده که متین گفت دوباره برگردیم و از ماشین پیاده شیم و یه چرخ کوچیکی دور محوطه بزنیم. پیاده شدیم و توی یه هوای نه خیلی سرد پاییز و توی جایی که هیشکی نبود، رفتیم به دیدار جناب بایزید. بعد رفتیم توی یه کافه و دو تا قهوه یونانی زدیم و برگشتیم سمت سمنان. من که از قهوه خوشم نمیاد، چقدر با شیرقهوه حال کردم. سرحال شدیم و با حال خیلی خوب به سمت سمنان برگشتیم. حدود ساعت 2:30 بامداد رسیدیم و تا بخوابم شد ساعت 3:15. ساعت 5:15 بیدار شدم و رفتم مثل دیوونه ها یه دنت شیرطالبی زدم توی خواب و بیداری و دوباره رفتم توی تخت و ساعت 8 صبح به دریوزگی خودم رو رسوندم اداره. عجیب سفر تصویری ای شد. مطمئنم از اون معدود تصاویریه که هیچ وقت پاک نمیشه.
ضمنا توی کافه کتاب "حاجی واشنگتن" رو دیدم که اسکندر دلدم نوشته بود و جمال زاده مقدمه ای بهش نوشته بود. تا حالا این کتاب رو ندیده بودم.
  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی