خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

خسته ام و ناامید. در نهایت ناامیدی.کورسوی امید برای بهبود اوضاع منو سرپا نگه داشته.آه که اگه همین اندک امید هم نبود. واقعا ما در سختی خلق شدیم.

  • . خزعبلات .

سه روزه شاهرودیم و داره از در و دیوار میباره که پروژه راه نیفته. حالا توی سمنان هم همه درگیرن، از شراره و زهره بگیر و برو تا بالا. شرایط ذهنی منم از صبح داغونه. موندم بین دو راهی. یه طرف کار و یه طرف زندگیم. شرایط خوبی نیست. مثل همیشه فقط امیدوارم. فقط امیدم رو توی این شرایط از دست ندادم. خدا بخیر بگذرونه. به همکارا میگم باید قبل از استخدام میگفتن که ترجیحا مجرد باشیم. خدایا خودت صبر بده. آمین

  • . خزعبلات .

پشت در خانه ی ما ایستاده

من خوابم نمیبرد

  • . خزعبلات .

خط برقدار نشد و فردا شیش صبح دوباره باید برم شاهرود. هر چی هست سر plc بود و دیستانس ملعون. گاد دمن یو

  • . خزعبلات .

خسته شدم. کلا شدم شبیه عشایر. ییلاق قشلاق میکنم. الانم منتظریم خط رو برقدار کنند قال قضیه رو بکنن.امیدم به اینه برم تو ماشین بخوابم.

  • . خزعبلات .

هیچی دیگه

قصه به اونجا رسید که خاله شهناز من و عمو یوسف وحید رفتند زیر خاک



حالا من یه آدم بجوش و شلوغ دوست

افتادم یه جای خلوت با یه شوهر جمعه کار


 

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم

رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم

هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر

که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم

گر چنان است که روی من مسکین گدا را

به در غیر ببینی ز در خویش برانم

من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم

نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم

گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن

که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت

دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم

که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم

درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت

نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم

سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم

که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم

 
  • . خزعبلات .

امشب یکی از دردناک ترین خبرهای زندگیم رو شنیدم. علی انگار قبول نشده. ولی شکر که تنش سلامته. راضی هستیم به رضات خدا.

  • . خزعبلات .

دیشب متین رو از تهران آوردم. تا تهران با فائزه و مهیار اومده بود. شام رو جوجه طلایی خروجی تهران زدیم و اومدیم تا خونه. زندگی شروع شد. 

  • . خزعبلات .

در کنار تموم مشکلات ازدواج با دختری از شهر دور (البته برای من خیلی دوره، نه، نفهمیدید، خیــــــــــــلی دور)، یه خوبی داره. وقتی برای یه مدت از پیشت میره، میتونی حالت نبودن طرفت (زبونم لال افقی شدن) رو خوب شبیه سازی یا سیموله کنی و ببینی چطور روزگارت سیاه میشه. الان هم من و هم مطمئنم متین داریم به خیلی از رفتارهایی که نسبت به همدیگه روا داشتیم فکر می کنیم و مطمئنم در اولین دیدار و برای حدود یکی دو ماه کاری می کنیم که طرف مقابل هیچ ازمون آزرده نشه. الان جوری شده وضعم که میگم میتن بیاد، حتی اگه میخواد شبانه روز بهونه بگیره و مخم رو بخوره. توی این شرایط آدم قدر طرف مقابلشو خوب میدونه (البته من که همیشه قدرشو میدونستم!).

  • . خزعبلات .

دیشب کنسرت مجید درخشانی و اشکان کمانگری بود. همه چی خوب و عالی بود. از این تیپ کارهای درخشانی خوشم میاد که با جوون ها میشینه ساز میزنه. چون خودش هم از طریق همین کمک و گرفتن دست از طرف یه بزرگی که الان اسمش خاطرم نیست، وارد دانشکده هنرهای زیبا شد. تصنیف "آمده ام که سر نهم" که عمری گوش داده بودم رو از نزدیک شنیدم. درخشانی بود اما شجریان نبود ولی اشکان کمانگری خوب خوند. شب خوبی بود.

  • . خزعبلات .

از جمعه پیش که از رشت اومدم، تنهام. خونه شده کثیف و داغون. منی که انقدر به تمیزی حساسم، دست و دلم به هیچی نمیره. از سر کار هم میام انقدر خسته ام که حد نداره. شدم عین ربات. صبح پا میشم تا بوق سگ کار میکنم و بعد میام روی صندلی راحتی لم میدم و یه قسمت از مستند خشت خام رو می بینم تا خوابم ببره. دو شب هم امین پیشم بود. یادم رفت به جواد بگم بیاد با هم باشیم. دفتر خاطرات روزانه ام رو چند روزه ننوشتم. انگار همه چی یخ زده، زمان هم یخ زده. فقط دیشب کنسرت مجید درخشانی بود و رفتم و بسی سر کیف اومدم. 

متین که میاد حال همه چی میاد، از کتاب خوندن و فیلم و سریال دیدن و مرتب کردن خونه و ظرف شستن و خرید و اصلاح سر و صورت و .... همه چی آقا.

به گلزار بیا شاخول. بیا تا سَر و سِر رو دوباره شروع کنیم. بیا بیا دلدار من. بیا.

  • . خزعبلات .