گلبانگ سربلندی
امشب بعد افطار حسین زنگ زد بریم شهمیرزاد. بعدش که با امیر اومد، گفت میریم خونه جواد. تا سوار ماشین شدم، موبایل امیر زنگ خورد. با تعجب گفت متینه و گوشی رو داد به من که من جواب بدم. گفتم با خودت کار داره. میدونستم راجع به چی میخواد باهاش حرف بزنه. بعد که مکالمه تموم شد، حرف متین شد و کاری که میخواد بکنه. بعد متفق القول هم حسین و هم امیر گفتن که متین خیلی خوب حرف میزنه و کلی از محاسن رفتاریش گفتن. بعدش به خودم بالیدم. خدا رو شکر کردم که انقدر همسرم تونسته روی دوستام و البته خیلی های دیگه تاثیر بزاره و من بسیار و بسیارها بار این بازخوردها رو دریافت کردم. واقعا آدم انرژی میگیره و دچار شادمانی و خوشحالی شدید میشه. متین خانوم رسما از همین جا راضیم ازت. همینه که حافظ میگه آدم باید گلبانگ سربلندی سر بده. خیلی حالم خوبه. شکــــــــــــــــــــــــرت اوس کریم.
- ۹۵/۰۴/۱۴