قهرمانی ایتالیای محبوب من در یورو 2020
بالاخره حق به حق دار رسید و ایتالیا، تیم ملی فوتبال من، قهرمان یورو شد. متین دقایقی پیش خوابید و منم بیدارم و اصلا خوابم نمیاد و ساعت هفت صبح هم باید برم ماموریت، ایوانکی.
خب بازی فینال دیشب که به بامداد امروز هم کشید، از دو جنبه مهم بود. تیم محبوب در مقابل تیم منفور انگلیس. این هم زور زدند توی کشور خودشون اومدند فینال و کل بازی و موقعیت ها و مالکیت توپ و همه و همه دست ایتالیا، بعد میخواستند قهرمان بشن. بگذریم که پنالتی اونا هم در مقابل دانمارک توی پای فینال، خدایی پنالتی نبود.
یه سری نفرات بودند توی ایتالیا که بخاطر اونا هم بود، خیلی خیلی برام مهم بود که ایتالیا قهرمان شه. اولی سرمربی تیم یعنی روبرتو مانچینی و بعد دستیاراش خصوصا جیانلوکا ویالی که با سرطان جنگیده بود و کنار تیم بود. بعد به خاطر دو تا مدافع پیرمرد ایتالیا یعنی کیلینی و بونوچی. چه کرد امشب دروازه بان ایتالیا و دلم خنک شد که جماعت مدعی انگلیسی رو توی ومبلی و اونم بعد از 60 سال و برای اولین بار به فینال اومدن توی یورو، خیت کردند تا فقط ادعای اختراع فوتبال براشون بمونه و به همون بنازند. همین جا بگم، تمام طرفداران انگلیس محترم، ولی چه کنم، از تیم ملیشون بدم میاد، برخلاف طبیعت و تاریخش که خیلی خیلی بهش علاقمندم.
اما شنبه ظهر بعد از تعطیلی از اداره، رفتم سر مزار امیر. تنهای تنها. هیشکی نبود و یه دل سیر با امیر حرف زدم و تولد پسرش رو تبریک گفتم و گفتم فقط جای تو خالیه.
عصر به اتفاق متین رفتیم باغچه کوچیکمون و رضا و الهام و مانلی اومدند و با هم بودیم و خوبیش این بود که حرفای دلمون در مورد مرگ امیر و تولد پسرش رو زدیم و خالی شدیم. شب هم رفتیم یه باغ کوچولو و تمیز و خوشگل توی شهمیرزاد و شام رو با هم بودیم. چقدر مانلی دل ما رو برد و چقدر خوب و نازه این دختر. این مدت جوری شده که منِ بیزار از جمع، نمی تونم تنها بمونم و منتظر فرصتی برای دورهمی هستم تا درد مرگ امیر رو که همیشه با منه، فراموش کنم. به قول رضا، یه روز و شب دیگه رو هم کشتیم تا بریم سراغ فردا.
- ۰۰/۰۴/۲۱