هر روز حدود 600 نفر توی ایران به علت کرونا می میرند و هیچ بعید نیست فردا یا روزهای بعد، من یکی از اون 600 نفر نباشم (البته اگه مرگ و میر روزانه همین حدود بمونه).
الان متین خوابیده. عصر با علی و سعیده رفتیم سمت چاشم و خطیرکوه و کمرود. کمرود رو برای اولین بار می دیدم. چقدر طبیعت زیبایی بود، اما لحظه لحظه به یاد گیلان بودم. متین سر درد گرفت از پیچ های جاده و دوش گرفت و روی مبل 3 نفره روبروی آشپزخونه خوابید.
داشتم می گفتم، هیچ بعید نیست من هم یکی از فوتی های کرونا نباشم. خواستم بگم آرزوهای زیادی دارم، خیلی کارها دلم میخواد انجام بدم و... هزاران چیزی که دلم میخواد و نشده که البته اکثرا توی دو دسته خلاصه میشه: خوندن کتاب و دیدن ایران و جهان.
توی این زمونه ای که مرگ بیش از هر زمان به من و عزیزانم و صدالبته هموطنانم نزدیکه، در زمونه ای که به ظاهر، عصر حکمرانی عقله ولی جهالت و تعصب و تحجر موج میزنه، دلم میخواد دست هر کسی که این نوشته رو میخونه، بگیرم و ببرم به تماشای چیزهای زیبایی که توی زندگی دیدم.
اولین بار هستتحت این عنوان می نویسم و اگه شد، ادامه اش میدم، نوشته هایی که طرحی برای یه کتاب بودند دوست داشتم ازم به یادگار بمونه.
توی این یادگاری ها، انگار دارم از این دنیا میرم و دلم میخواد تموم چیزای خوبی که توی عمرم دیدم رو به یادگار بذارم.
نمیدونم ولی تموم مدتی که متن بالا رو می نوشتم، به یاد نقاشی های پرویز کلانتری بودم. پس از هنر شروع کردم و از هنر نقاشی و نقاش محبوب ایرانی من، یعنی پرویز کلانتری.
دوست دارم به همه انسان های عالم بگم، ایهاالناس، ای ابنای بشر، لذتی، جادویی، زیبایی و هنری در نقاشی های کلانتری هست که منو از این زمین خاکی می کنه، خصوصا نقاشی هاش با تِم شهرهای کویری ایران. اون نقاشی ها، چیزی ناشناخته در درون من رو بیدار می کنه و کاری می کنه که از بودنم و به دنیا اومدنم پشیمون نباشم و توی این اقیانوس لایتناهی عفونت زندگی، جزیره ای امن برای زیستنه. خوشحالم که چشم داشتم و نقاشی های این بشر رو دیدم. بنابراین از نگاه من، دنیا میتونه به نقاشی های کلانتری بنازه که چنین کارکردی دارند. توی نوشته های بعدی تحت عنوان یادگاری، باز از زیبایی هایی که توی زندگیم دیدم خواهم نوشت و دلم میخواد تا پیش از مرگ، بتونم طرح کاملی از چیزای زیبای زندگی از دریچه چشم و گوش و عقل من جمع کنم و اینجا به یادگار و اشتراک بذارم.