خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

دیدار رشت بعد از ماه ها

چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۳:۵۶ ب.ظ

روز دوشنبه، به همراه مسئولم به سمت دامغان حرکت کردیم. عکسبرداری از باطری خونه ها و تجهیزات و متعلقاتش به خوبی پیش رفت و برگشتیم سمت سمنان. پلیس راه ورودی سمنان که رسیدیم، دیدم خبری از محدودیت های ترافیکی نیست. از رانندمون پرسیدم مگه محدودیت ها تا جمعه هفته بعدش نیود که گفت نه بابا، همون جمعه ای که گذشت، محدودیت ها تموم شد. تا اینو گفت به ذهنم رسید که امروز دوشنبست و میشه با دو روز مرخصی، حرکت کرد سمت رشت. حدود یک دقیفه تا محل پیاده شدنم مونده بود که به مسئولم گفتم اگه مشکلی نیست، برم سمت رشت و ایشون هم اجازه داد. خوشحال و با انرژی فراوان، اومدم خونه. متین داشت با خواهرش به صورت تصویری حرف میزد و من بدون اطلاع به متین، یه دفعه ای خبر رو به هر دو تاشون دادم. مهسا چفدر خوشحال شده بود. متین شوکه شده بود. سریع خونه رو مرتب کردیم و دفترچه های بیمه رو از دوست علی گرفتیم و منم دوربین اداره رو شرکت گذاشتم و به سمت رشت حرکت کردیم. توی عمات باغ همابون گرمسار، ناهار خودریم. کنار یاغ همایون مزرعه پنبه بود و ایستادم تا متین بره و پنبه ها رو ببینه. اولین بار بود که گیاه پنبه رو می دید و چنان ذوقی داشت که حد نداشت. برای من هم که بارها توی باغ بابابزرگ پنبه رو دیده بودم، جذابیتی نداشت و توی ماشین نشسته بودم تا متین برگرده و یه گل پنبه که بهش غوزه گفته میشه رو با خودش آورد و توی رشت هم به بقیه نشون داد. اونها هم اولین بار بود که پنبه می دیدند. بعد خوردیم به ترافیک شریف آباد و پاکدشت و بعد مسیر خوب بود. جلوی مسجد اول بزرگراه کرج توقفی کردیم و چای نوشیدیم و مجدد به مسیر ادامه دادیم. ساعت 11 شب رسیدیم رشت.این مدت خوب بارون بارید و چقدر هوا خوبه. جون میده برای خوردن و استراحت.

دیروز متین رفت پیش دکتر دندونپزشکش و ضایعه دندونش رو درست کرد. شب هم دخترخاله های متین اومدند دیدنش و با هم بودیم. با هم "جالیز" هم بازی کردیم که همین چند روز پیش از دی جی کالا خریده بودیم. من و باجناق هم قبل مهمونی رفتیم به کتابفروشی دوستش و کمی اونجا بودیم. 

متین و مهسا و دخترخاله ها، همون دیشب رفتند خونه خاله متین و اونجان و هنوز نیومدند. من هم امروز چندین قسمت از مستند جاده ابریشم رو دیدم و مشغولم به همین مستند که وارد ایران شدند. همه چیز خوبه خدا رو شکر. 

الان توی اتاق مجردی متین هستم. آلبوم "ماهور" یا "سرعشق" شجریان بزرگ در حال پخش و آسمان تیره و ابری. سرم رو برگردوندم سمت پنجره و بارون به صورت خاکه در حال بارش. هوا بسیار مناسب و البته شوفاژ هم روشنه و پای در پتو، مشغول تایپ هستم. انشاالله حال همه خوب باشه و کرونا به پایان برسه. شجریان همین الان خوند: "شمایل تو بدیدم، نه عقل ماند و نه هوشم". روحش شاد.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی