خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۸ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

ما باید کنار هم باشیبم

و این ساده ترین ترکیب واجی است که میتونم برای حسم واج آرایی کنم

ما کلی کار داریم که فقط آخر هفته وقت انجامشونه

و این منطقی ترین سخنی است که میتونه برای حسش منطق آرایی کنه


و نفهمیدن

  • . خزعبلات .

شخصیت سه قطبی خیلی سخت تر از دو قطبی است چون هندسه اش فضایی میشود و اگر بعد زمان هم بهش اضافه شود ( مثلا من شبها قاطی میکنم و صبح اصلا آن آدم سابق نیستم) خیلی چیز محشری خواهد بود.

من در آن واحد که بدون وحید میمیرم، توی مغزم از طبقه ی سوم روزی هزار بار میندازمش پایین و تف میکنم و دستهام را به هم میمالم و با آسانسور میام پارکینگ و ماشین را روشن میکنم و در حالیکه از جنازه ش رد میشوم میروم سمت تهران و در همان لحظه که عاشقش هستم و او را کشته ام به خودم میگویم کلا ازدواج کار خبطی است و در آن واحد میروم که عشق جدیدی را ( نه الزاما انسانی) تجربه کنم.

و همه ی اینها زمانی اتفاق می افتد که همت در فاصله ای کمتر از یک متر دارد کنارم خر خر میکند و من نگاش میکنم.

خیلی سخت است.

هیچکس نمیداند

  • . خزعبلات .

بساطشون بهم خورد و دعوا شد.همت هم از بالا دستور داد که کلا تو گروه میوت باشم.

کتاب شاملو به آیدا با امضای آیدا دستم رسید و تا چند ساعت دیوانه بودم از شادی

ساناز خر ، آبی رو برد و زنگ زد که موقع زایملان تموم کرده.چی بگه آدم؟

امروز پرنده ها رو پس آورد

  • . خزعبلات .

واسم مهم باشه؟

اولیش مامان وحیده چون هر روز نهار و شام میپزه زنگ میزنه بیا پایین.

بعد بابامه که دو سه ماه در میون زحمت میکشه تلفن میزنه میگه شماره کارت بده پول بریزم، البته گشادتر از اوناست که یه گوشه یاددداشت کنه و عموما تو باجه ی عابر ساعت ۱۱ شب با هول و ولع میزنگه و کل مکالمات من بعد ازدواج با بابا یه ورق آ چهار نمیشه.

آخریش هم وحیده که کلی نیاز جسمی و روحی و روانی من رو برآورده میکنه و خیلی محتاجشم

آخریش هم الف خانمه که میشه یه دل سیر بشینی رو مبلهای سلطنتی پوست پیازیش و پاهات رو بمالی رو مر مر صیقلی کف خونشون و پشت سر مادر و مادر شوهر و جاری و همکار و دوست و آشنا غیبت کنی.

با بقیه کاری ندارم.

  • . خزعبلات .

با هم حرف بزنیم.خانم ه مسیول خانه ی سالمندان که مرده زنده ام را جلو چشام آورد تا اجازه بده برم اونجا شلنگ تخته بندازم ، دچار شیمی درمانی شد و گذشت و گذشت تا بعد اینکه هزاربار مرا تهدید کرد که بیرونت میندازم و غیره و ذلک یهو نرمخو شد و گفت بیا مراقبه ی یوگا یادم بده.

من از کل یوگا فقط حرکت درنا ، لک لک ،فلامینگو نمیدونم چی چی و سلام به خورشید رو بلدم.

مثل همیشه گفتم روزی ده دقیقه تنفس شکمی کن و تز سلولهای سرطانی فرار نکن و مستقیما به اونا فک کن و دستور بده متوقف شند

حالا این شر و ور ها رو به صورت فی البداهه دا رم میگم و اون بدبخت عین ابر بهار اشک میریزه

دو روز گذشت و بهم پیام داد که در گروهی فرهیخته و تحصیلکرده عضو ه و برای مراقبع من رو به اون گروه اضافه میکنه

از من انکار و اون اصرا ر

گروه چه عرض کنم

خنده خانه ی ادبی( نقطه متمایل به زیر)

یک عالمه مرد چاق که بلوز اندامی پوشیده و عینک دودی زده و تو طبیعت و پشتفرمان آنجاشان را باد کرده اند، با یبه عالمه زن های تتوی خط لب قهوه ای و ابرو هاشوری و خط چشسم ژاپنی

این به او میگوید مهربانو

او به ین میگوید مرد آبان

ک   سخول خانه ای دیدنی


شراره: دکتر ادیبم ، شعر عالی بود( م مالکیت)

ادیب: گوارای چشم شهلاتان

و از این مشنگ بازیها


من میخواهم بیایم بیرون

چه کنم؟



  • . خزعبلات .

با وساطت آرین موتور فروش پاییزه خودش رو آغاز کرد و مدلهای ۲۰۱۷ به صورت نقد و اقساط قابل خریدند.حدود ۲۱۰ تا ۴۰۰ میلیون انواع خوردو موجوده.

من از صفحه ی نیازمندیهای سمنان ه ام وی ام مدل ۸۶ دیدم میده ۱۰ و ۷۰۰.چونه زدم و گفتم خریدارشم.

گفت بیا ۱۰ ببر.

ولی دلم پیش میتسو مونده.

  • . خزعبلات .
  • . خزعبلات .

از سر کار برات می نویسم. میخوام بدونم در چه زمینه ای عوض نشدم؟ منظورت دیشبه که حالم خوب نبود و خوابیدم؟ 

راستی من یه لیست از موارد عدم انطباق میخوام. یعنی مواردی که منجر شده به اینکه بشی متین عوضی (یادش بخیر بازرس آسانسور که بودم برای ملت فرم عدم انطباق پر میکردم، بعضی وقتها دو صفحه، الان خودم منتظر فرم عدم انطباقم :))

پ.ن: میگم آدم کلاه خودش رو هم قاضی کنه بد نیست، شاید طرف مقابلش مدتهاست که عوضی شده، شاید هم مسخ!




لطفا دهن کثیفتو ببند و همین فرمون برو جلو.کنارت عالی ام.لاو یول

  • . خزعبلات .

زندگی من شده عین یه بازی فوتبال که اول گل میخورم، بعد مساوی میکنم، بعد با چند اختلاف عقب می افتم، بعد شاید به بدبختی مساوی کنم، بعد گل بخورم دوباره، اونم شاید چند تا، بعد شاید دوباره مساوی کنم و .... این سیکل تکرار میشه و مهم اینه که بازی زیاد مساوی نمیمونه، یا گل به خودی میشه، یا داور اشتباه میکنه، یا حریف واقعا تاکتیکی بازی میکنه. اینه دیگه. والسلام

  • . خزعبلات .

آدم شدن بگویم.

از وقتی دیدم وحید عوض نمیشود خودم را عوض کردم.

شدم متین عوضی.

بهترم

  • . خزعبلات .

نوشته متین که "و وحید دوباره بازی تکراری و تکراری و تکراری رو باخت" منو مجبور کرد که بیام و چیزی بنویسم یا بهتر بگم بیام و از خودم دفاع کنم (دفاع یک واکنش طبیعی انسانی است وقتی یه انگی بهش میخوره، چه درست و چه غلط).
اولا آدم در مورد چیزهای خیلی خصوصی، نمیاد به صورت عیان و آشکار بنویسه، پس باید یه جوری نوشت که نه سیخ بسوزه و نه کباب و این شعر حافظ که میگه:
من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست    تو نیز ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
ثانیا وقتی نمیشه خیلی چیزا رو رو در رو و بی واسطه گفت، حتما نیاز به شخص ثالثی پیدا میشه و انگار این وبلاگ اون شخص ثالثه.
ثالثا به فرموده قرآن "لاتبدیل لخلق الله" و این یعنی خمیرمایه آدما رو نمیشه تغییر داد، البته میشه زور زد، اما ادامه اون زور نیاز به بازخورد داره و کمک و پشتیبانی
مهمونی دیشب واقعا عالی و بی نظیر بود برای ما (من و متین رو میگم، شاید مهمون ها نظر دیگه ای داشته باشن ولی فکر میکنم با ما هم نظر باشن). اما واقعه ای که متین ازش یاد کرد و اون آهنگ و شعر و قرینه هایی که توی اون شعر هست اولا از اون موضوعاتی هست که فکر میکنم خیلی موضوعات حساس و مهمی هستن و کمتر باید به اونها نزدیک شد، نمیگم اصلا به اونها نزدیک نشد، ولی حداقل با فواصل زمانی طولانی بهشون نزدیک شد و نهایتا طوری رفتار کرد که اون زمان طولانی به بی نهایت میل کنه.
انسان محدوده و توی هر چیزی محدوده. تحمل و صبر هم یکی از اون مسائله. مثل گل توی گلدون نیاز به توجه داره وگرنه میخشکه و می میره.
اما مهم تر از همه اینها (البته فکر کنم متین با این تیکه دفاعیاتم زیاد موافق نباشه)، بحث خستگی منه. نمیگم که کی بیدار میشم و چه میکنم و کی میام و کلی چیز دیگه، اما بدن آدمی مثل من واقعا زود خسته میشه، خواب هم که به سراغم میاد انگار می میرم. البته فکر کنم من توی زمینه خواب دچار بیماری هستم، درسته که اون خواب های طولانی مجردی و زمان بیکاری گذشته رو ندارم، اما وقتی خسته میشم، نمیتونم جلوی خوابم رو بگیرم و این که متین گفت به خاطر کار خودم بیدار موندم، یادم نمیاد برای چی بیدار موندم که یادش مونده و اینو نوشته.
خیلی حرف زدم، فقط بگم که اگه من باختم و باختم و باختم، یکی از دلایلش میتونه گل به خودی باشه، انسان سر یه سری موضوعات میپوکه و داغون میشه، باز من که خوب دوام میارم، اما وقتی میپوکم، بد میپوکم و بد میبازم و میبازم و بد میبازم و ...

  • . خزعبلات .

بعد مهمونی عالی امشب

یه ویدیو از شادی امینی با شعر اختصاری و کپشن موسوی کافی بود منو داغون کنه

و وحید دوباره بازی تکراری و تکراری و تکراری رو باخت

چشام داره میره و خوابید

در حالیکه شبهای زیادی واسه کارش بیدار میمونه

صد البته که خواب دست خود آدم نیست

صد البته تر من این بیشعور بازیها یادم نمیره

  • . خزعبلات .

شهین داشت بدجور میمالید

سرش را به نرده تختش تکیه داده بود

تا نیم تنه زیر پتو بود 

به گمانم چپ دست باشد

بدجور میمالید

پیچ و تاب میخورد و کف گوشه ی لبش هر لحظه سفید تر میشد

من داشتم شمارش معکوس میدادم

همه مرا نگاه میکردند

هیزم شکن بود یا پارو

من اجرا میکردم و همه تقلید میکردند

همه مرا نگاه میکردند

من شهین را

چندبار لرزید و گفت خااااله من میخوابم

گفتم بخواب شهین.نوش جانت.


اتاق کناری ماه روزه منتظر پنیر خامه ای سفید آمل بود.

برایش بردم.

برای بطول خانم!!!! هم شکلات.

عظمت پوشکش را درآورده بود و مدفوعش را میمالید به دیوار پیش ساخته ی داروخانه.

اول فکر کردم مثل همیشه ماژیک ....

ولی نه

مدفوع بود.

بالا آوردم.

دقیقا بالای تخت فروغ.

فروغ گفت گل سر من کو؟

گفتم خریدم فروغ جان، خونه جا گذاشتم.

گفت گل اندام مرد.

گل اندام؟

مرد؟

مرد.

  • . خزعبلات .

خوردن نیمروی نصفه شبانه

دانی چه لطف دارد؟

با گوجه و خیارشور

دوغ کفیر و باگت

هر لقمه اش عالمیست

درندگی صاب خونه


از دیوان غزلیات "دیدار نیمرو و وحید"

ساعت یک و نیم بامداد هشت آبان ۹۵

  • . خزعبلات .

از این حرفهاست که ککش بگزه و بیاد اینجا اینا رو بخونه.

تنها دلیلی که اینجا مینویسم نداشتن بچه است.

زنی که قرار نیست روزی مادر باشه باید از الان فکر گذران روزهای پیریش باشه.

مینویسم که یه روز تو سن شصت و پنج سالگی بشینم راحت بخونمشون و به احوالات سراپا جهالت سی سالگی بخندم.


آدم از یک جایی میرود توی خودش

بعد میگوید همه چیز از دور قشنگ است

وقتی تنها ماند

وقتی سرش در فاصله ی نیم متری اش بود و ذهنش آنورتر از اورانوس

تعداد لولاهای کمد دیواری را با رنگ و لعاب و پریدگی حفظ بود

اون وقت است که آدم درپوش چشمی شهر فرنگش را سفت و محکم میگذارد روی ویزور 

خاک روی لباسش را میتکاند

میفهمد که شهر فرنگش برای خودش معنامند است و لاغیر

آنوقت میرود فلافل فروشی میزند

دفتر بیمه میزند

آزمون استخدامی شرکت میکند و الخ

تا شهر فرنگ جدیدی بسازد؟ نه

تا اصالت شهر فرنگ خودش را فراموش کند

تا کمتر درد بکشد

تا کمتر منتظر مشتری باشد

تا مشتری بعد تماشا پولش را پس نگیرد


دقیقا کاری که من امشب میکنم

حالا ببین

  • . خزعبلات .

بلیط تموم شد و پنج صبح یکشنبه میریم و ۱۱ شب پنجشنبه برمیگردیم.

مطالعاتم شروع شده و چون قراره همه چیو تنهایی تصمیم بگیرم استرسی ام.

تا خدا چی بخواد

  • . خزعبلات .


هر چقدر پیش میرم بیشتر میفهمم همه‌اش اقتضاعات سن بوده. به هر حال ایجاب میکرده. نبایست زیاد دچار شد.


این متن پست شخص ایشونه.



شاید بخاطر اقتضاعات سن باشه. دچارش نشو. ایجاب میکنه به هر حال.


این هم پیام خصوصی آن بزرگوار.



گرچه همه داریم مکررا تکرار میکنیم.

ضمنا اقتضاعات عین نداره.لامصب درست بنویس.


  • . خزعبلات .

اثرات خوب و بد بیخوابی من با هم حرف بزنیم.

من راحت ساعت ۳ میخوابم و ۱۱ جوری بیدار میشم که انگار در بهشت برین هبوط کردم.

خدایا

بهر حال عیب و ایراد از توست

یا ساعت زیستی مرا خراب تنظیم کردی، یا حرکت وضعی و انتقالی ستاره ها و سیاراتت مشکل دارد 

وگرنه من همان متینم که هستم

  • . خزعبلات .