خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

که برسه،اول لیزر میخرم، بعد غم نامه ی فریدون رو پیشخرید میکنم.

بعد گوشیو که جمال فلج زد و شکوند تعمیر میکنم.

اول از همه قال مهمونی رو میکنم

بعد میریم رشت

انزلی

منطقه آزاد

خودمو از خرید خفه میکنم

ولی قبلش باید پول واشر سرسیلندر ماشین رو تسویه کنیم و ۳۵۰ پول بیمه عمر من و قسط فلان

گوه بیاد به زندگی

ما واقعا چه غلطی میکنیم که رویا همیشه سه سال نوری ازمون جلوتره؟

این وسط سرطان نگیریم صلوات

  • . خزعبلات .

رو شروع کردم

گوه به ان  قلاب   شد

دلم تیر کشید

راستی با اومدن خون، مهشیدمون پرید

اولین باری بود که از دیدن خون پریودم ضجه میزدم و به پهنای صورت اشک میریختم

بچه چه غلطیه آخه

وحید گلاب و عسل آورد، لرز کردم و بیهوش افتادم

  • . خزعبلات .

تموم کنم‌.چند روزی میشه سر ازش برنداشتم‌.بعد منتفی شدن بچه انگار به معرفت رسیده باشم.انگار دوباره یادم اومده باشه چی دوستدارم، کمتر مهمون داریم و کمتر مهمونی میریم‌.تو مهمونی دوتا مونده به آخر دختری زو دیدم که وبلاگ ما رو دنبال میکنه و با وجود اینکه من زیاد با غریبه ها حال نمیکنم خیلی ازش خوشم اومد.عین آب صاف بود و همش لبش رو غنچه میکرد میخندید ولی باید اعتراف کنم از موضع بالا باهاش برخورد کردم.یعنی به گمان خودم با همه از موضع گارد بسته مواجع میشم ،مگر اینکه خودشون متوجه نشن.شاید هم خیال مسیکنم از بالا برخورد کرده م‌.

اینا بع کنار ترم تابستون چه کوفتی بود دانشگاه گذاشت تو دامن ما؟

وحید خوابه و من از بس کتاب و مرور کردم جریده ، اسامی سخت هستند و برخلاف همیشه که اول چندتا نقد میخونم و بعد میرم شسراغ اثر، یه کله پریدم تو کتاب.

تز رو شروع کردم.جریان سیال این یارو بولگاکف با رضا قاسمی شبیهه و شبیه نیست‌.

زیادی مبتنی بر اعداد و تاریخ و .. است.نمیشه اسمش رو گذاشت جریان سیال ذههن.صرفا فلش بکه.ولی قاسمی چیز دیگری ست.خوشحالم انتخابش کردم

  • . خزعبلات .

اینی که اینجا مینویسم بعدها به ضررم بشه شاید

امشب بی بی چک کردم و وقتی ادرارم داشت از کانال ترنسل بالا میرفت با تمام نیرو آرزو کردم بچه ای در کار نباشه

شاید چند روز دیگه تو موعد قانونیش بارداریم حتمی شه ولی اورژانس بارداری خوردم و نشستم تو سکوت عمیقا از دلم شنیدم که دنیا جای خوبی برای تناسل نیست

حالم افتضاحه

با اشتیاقی کشنده اقدام کردم و با جنونی عمیق قرص خوردم که بمیره

اسمش رو مهشید گذاشتیم ولی به نظرم گوه ترین اسم دنیاست

وحید نمیخواد، خوشحال شد که جواب منفیه.

من گنگم.

اینو نوشتم که بدونم شهوت آنی برای بدست آوردن خیلی چیزا به یک عمر پشیمونی تبدیل میشه

  • . خزعبلات .

دیشب یه مهمونی خیلی خوب خونه محمود و شراره. عارف و کیمیا هم اومده بودن از آمریکا. اما امان از شام که به قول عادل فردوسی پور چه کرده بود شراره. عارف رو کسی نمی تونست جمع کنه از بس اونجا کباب پیدا نمیشه. محمود برام یه نسخه از مجله "بخارا" رو به عنوان هدیه گرفته بود که جشن نامه "رهنورد زریاب" بود و عکس ایشون هم روی جلد. کتاب های قدیمی خودم که شامل معادلات دیفرانسیل نیکوکار و بررسی سیستم قدرت استیونسون بود رو خونه محمود پیدا کردم و آوردم خونه. موقع خداحافظی گوشیمو که چک کردم دیدم خبر فوت بابای پویا اومده. همسایه قدیمی ما توی خونه سابق. پویا هم از کانادا خودشو رسونده بود و فردا تشییع جنازست. خیلی دلم میخواد به حق همسایگی خودمو برسونم اونجا.
اما امروز تنهایی رفتم پست و دستگاه نصب شده توی پست رو ست کردم و برگشتم شرکت. ساعت 11.30 هم آزمون داشتیم توی مهداد و خیلی خوب و زود برگشتیم شرکت. الان که نگاه کردم دیدم به حول و قوه الهی نمره کامل گرفتم. ضمنا امروز 6 تا گواهی دوره آخر سال 95 رو هم گرفتم. راستی که چقدر زمان زود میگذره. عصر نیم ساعتی چرت زدم و متین رو بردم استخر و خودم رفتم اضافه کاری تا ساعت 8 شب. برگشتنی با عظیمی اومدم و رسوندمش اسکان و خودم سر خر رو کج کردم سمت خونه. بخاطر حساسیت مدیر مجبورم یه مدتی بیشتر اضافه کار بمونم. راستی امروز گزارش نهایی آنالیز کیفیت توان پست نمونه برداری شده رو هم ارسال کردم به مسئول بالادست. الان هم روی تخت دراز کشیدم و لپ تاپ روی پا و باید نرم افزاری رو تست کنم و بعد بخوابم. اما سرحال از انرژی شدم. متین هم چند روزیه که درگیر سلینجر شد و هر روز که میام ماجراهای اون کتاب رو برام تعریف میکنه. دیشب قبل از خواب کتاب "دور از خانه" نادر ابراهیمی رو هم خوندم. درسته برای بچه ها نوشته شده، ولی فقط یه روح بسیار بزرگ میتونه چنین اثری رو خلق کنه. جلد کتاب رو برای یادگار میذارم.
  • . خزعبلات .


همین الان کتاب "با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ" نادر ابراهیمی رو تموم کردم. دو ساعته تمومش کردم. سه شب حین کار روی کار اداره، پلیر رو باز کردم و مثل همیشه یه چیزی گذاشتم که بخونه. اصلا نمیتونم بدون سر و صدا کار کنم. مستندی در مورد نادر ابراهیمی رو اتفاقی باز کردم. کلی چیز از زندگی نادر ابراهیمی دستگیرم شد که قبلا نمی دونستم و پر جاذبه ترینش، سفر او به اتفاق ابراهیم حاتمی کیا و کمال تبریزی و علی کلیج به جبهه بود. کتاب رو همون شب دانلود کردم و امشب خوندمش. من مطمئنم که نادر ابراهیمی در اعلی علیین جای داره بی شک. شاید مهم ترین کلمه ای که میشه در مورد این مرد گفت، اینه که یک انسان شریف به معنای واقعی بوده و اینو از جای جای زندگی و کتاب ها و آثارش میشه دید. روحش شاد.
  • . خزعبلات .

تازه فهمیدم که تا حالا گوشیم رو تنظیمات فورجی نبوده، سرعت شده خدا

گزینه ی بعد اینکه منتظر بچه ایم

فک کنم باردارم

شدیدا وسواسم عود کرده جوری که از بس زمان صرف نظافت میکنم همیشه خونه کثیفه

خواب عجیبی تو چشمامه

استخر میرم و هفته ای بالغ بر ۵ ساعت شنا میکنم

تهوع صبح دارم و سرگیجه ی دائمی

بی بی چک واسه ۲۱ تیر دارم

چرا ۲۱ تیر نمیاد؟

  • . خزعبلات .
دیشب طاهر و میترا اومدن خونمون. درسته حدود یه ساعت و خورده ای از زمان موعود دیرتر اومدن، ولی شب به یاد موندنی ای شد. باربد رو خواب کردن و تنها اومده بودن. از هر دری حرف زدیم تا اینکه رسیدیم به حرف زندگی خودمون. متین یه چیزی می گفت، بعد می دیدی همون ماجرا رو میترا تعریف میکنه. بعد من یه چیزی می گفتم که طاهر یه ماجرایی شبیه اون می گفت. از بس خندیدم از دست طاهر که حد نداشت. با اینکه عصر از سفر شمال اومده بودیم و صبح باید می رفتم سر کار، ولی دلم نمی اومد از خونمون برن. اونا هم مطمئنم بهشون خوش گذشته بود که تا اون موقع نشستن پیش ما. شب خوبی بود و به یادگار نوشتم تا بماند تا بعدها به یادش بیفتیم و ...
  • . خزعبلات .