خونه پر شده بود از موی بلند و بنفش.همه جا ریخته بود.منم یه یا علی گفتم و از آشپزخونه شروع کردم.جوری نظافت تمام و کمال انجام شد که گردگیری عیده انگار.دوتا خواب مونده و سرویسها و راه پله.خسته ام.از ۸ بیدار شدم دارم لعن و نفرین میفرستم به خاله گودا.الان هم ساقه طلایی و چای بزنم برم دانشگاه.تنها حال اساسی این روزهام صربستانه.پریسا اگه اینجا رو میخونی با آرش برو کالیفرنیا.سمیه برو.خخخخخخخ
- ۰ نظر
- ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۵۹