خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

چند شب پیش بود که با متین رفتیم شهمیرزاد. فکر کنم پنج شنبه شب بود. توی ماشین حرف شد و رسیدیم به این بیت حافظ:

عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ                        قرآن زبر بخوانی بر چارده روایت

بعد متین گفت معنیش کن و منم گفتم عشقت رسد به فریاد یعنی به جایی میرسی که عشقت به فریاد تبدیل میشه و متین گفت عشقت رسد به فریاد یعنی عشق به دادت میرسه. تفاوت برداشت چقدر زیاد بود. جادوی کلام حافظ همینه.

  • . خزعبلات .
دیشب مهندس د.گ و همسر و پسرشون شایان مهمون ما بودند. امین هم اومد. همش حرف موسیقی بود. شایان سنتور زد و امین هم سه تار و خانم مهندس هم آواز. شب خوبی بود و تا حدود ساعت دو و نیم خونمون بودند. بعد رفتنشون متین از دختر دایی مهندس که باهاشون اومده بود و گفت و اتفاقاتی که رفتند توی اتاق پشتی و حرفایی که زدند. بعد رفتن مهندس و خونواده سه نفری با متین و امین مبهوت اتفاقاتی بودیم که متین روایت می کرد. شب عجیبی بود. انگار بعد 33 سال زندگی، دنیا و عالم و مافیها یه روی دیگه خودش رو با ما نشون داد. رویی که شاید میدونستیم ولی باز یه قدم به یقین این وهم نزدیک تر شدیم. هنوز مبهوتم.
  • . خزعبلات .

چهار اردی بهشت ۹۳، رفته بودم تهران برای کنسرت داریوش طلایی. اون شب نزدیک بود دیر برسم تالار وحدت ولی شانس آوردم کنسرت با تاخیر شروع شد. بخش اول سه تار زد توی راست پنجگاه و شب دوم تار زد توی نوا. بخش اول انقدر عالی و دلنشین بود که آدم دلش نمیخواست تموم شه. آخر بخش اول یادم اومد کاش با موبایلم ضبطش میکردم. گذشت تا اینکه چند شب قبل کانال تلگرام داریوش طلایی بخشی از کنسرت اون شب رو گذاشت. با اشتیاق بازش کردم و خداخدا میکردم بخش اول باشه که خوشبختانه بود. 

من توی این سالیان دراز که موسیقی ایرانی گوش دادم، دفعات معدودی حس کردم یه نغمه دقیقا از زمان های بسیار دور اومده. یکی از اونا همین سه تار نوازی طلایی بود. دو سه دقیقه اولش انگار یه موجودیه که هزاران سال عمر داره و داره بات حرف میزنه. بعد مدتها یه چیزی شنیدم که به دلم نشست. الانم اوی رختخواب دارم با پلیر بلوتوثیمون گوشش میدم. حالمو عجیب خوب میکنه. 
  • . خزعبلات .

آراد بعد مدتها اومد خونمون. یه آراد دیگه شده. شیطون و زرنگ تر شده بود. باید پشت سرش راه میرفتی که چیزی رو نشکونه یا خطری برای خودش ایجاد نکنه. آرمین وسایل شام رو آورده بود و دورهمی ساندویچ خوردیم. وحید بعد مدتها زنگ زد. قرار بود با احسان بیاد خونمون که بخاطر اومدن آرمین انداختم فردا. مهندس د.گ هم زنگید و قرار شد در اسرع وقت همدیگرو ببینیم و گفت چقدر شایان مشتاق بیاد خونمون. اگه بشه با مهندس سه تار رو پیش امین شروع کنیم. 

  • . خزعبلات .
از سر کار که اومدم ماشین رو دادم متین و او و مامانم رفتند ورزش. هنوز نیومدن. منم نخوابیدم و یهویی یاد لطفی افتادم و "عشق داند" رو گوش دادم. سرم توی اداره هر روز شلوغ تر میشه، ولی برای منی که اول کارمه مبارکه و خودم خیلی خوشحالم. دقیقا جایی افتادم که باید می افتادم. برق رو دوست دارم و داره جوری میشه که از عشق دوم داره به عشق اول تبدیل میشه، اگه اغراق نباشه. 
راستی امروز بعد مدت ها وقت شدم برم نماز. آخوند اداره نمازش رو با لحن سه گاه میخوند. 
  • . خزعبلات .