شنبه و یکشنبه ای که گذشت، تهران بودم و شب ها قبل از خواب، شاهنامه می خوندم، البته به نثر و البته هنوز هم ادامه داره. رسیدم به ناپدید شدن کیخسرو و مرگ 5 پهلوانی که با او رفته بودند یعنی گیو و فرزندش بیژن و طوس و گستهم و فریبرز. بیشتر از همه دلم برای گیو و بیژن تنگ شد و بیشتر بیشتر برای گیو که کیخسرو رو از توران آورده بود و زره سیاوش رو داشت.
دیشب هم متین قرص خواب خورد و منم خوابم نمی اومد و مشغول خوندن شاهنامه شدم و دیشب به رزم رستم و اسفندیار رسیدم و کشته شدن اسفندیار به دست رستم و بعد کشته شدن رستم به دست برادرش شغاد و عجیب دل آدم به درد میاد از مرگ این پهلوانان و تازه می فهمم چرا حماسه فقط یه داستان نیست و به حق الگویی از آرمان های یک ملت و قومه و الگویی تکرارپذیر در کل تاریخ.
- ۰ نظر
- ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۱۷