بابا و مامان و علی و سعیده مهمون ما بودند. متین سنگ تموم گذاشت. دقیقا از ظهر تا همین دقایقی پیش درگیر کار بود.
شلوغم و شلوغیم بیشتر هم میشه. خسته و ناامید از شرایط اسفبار جامعه مضمحل و رو به قهقهرا و منجمد و مرده که اثرش رو زندگی هامون دارم می بینم. خودمو بستم به موسیقی خاکستری آبی ۳ محسن نفر. همیشه موسیقی رو برای تخدیر و آرامش گوش دادم. اینم همین طور.
عارفه پیش ما بود و رفت. خودمون بردیمش تهران و سری به نمایشگاه کتاب زدیم در آخرین روزش. دیدار جناب حسین مفید مدیر انتشارات مولی بهترین هدیه نمایشگاه بود.
چند روزی هست که بادبادک باز خالد حسینی رو شروع کردم. حس میکنم جای سمفونی مردگان و روز قتل رییس جمهور رو خواهد گرفت.
صدای مامان از طبقه پایین میاد که شروع کرده به سرفه های رگباری.
خدایا آرامش ندارم. آرامش سابق رو بهم برگردون.
- ۰ نظر
- ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۴۸