دیروز ساعت 13:30 به سمت رشت حرکت کردیم. روز بسیار شلوغی داشتم توی اداره. شنبه رنگ بندی سمنان عوض شد و همه برنامه ریزی های من و متین برای سفر به هم خورد، اما بالاخره شرایط درست شد و دقیقه نودی تونستم کارها رو ردیف کنم تا بیاییم رشت، اما پوستم کنده شد. مسیر خوب بود و خلوت و واقعا شکر بابت بزرگراه غدیر که درستش کردند و ما واقعا راحت شدیم. دیگه گذر از تهران و کرج با اون ترافیک اعصاب خردکنش تموم شد. واقعا دست و پنجه هر کسی که توی ساخت این بزرگراه دست داشته درد نکنه (هر چند خیلی دیر ساخته شد).
ساعت 19:30 رسیدیم رشت و هم من و هم متین روزه داشتیم. اتقدر خسته بودم و توی 48 ساعت قبلش از بس کم خوابیده بودم (شاید 6-7 ساعت) که تا قبل افطار یه چرتی زدم. بعد از افطار هم کمی نشستیم و حدود ساعت 10:30 شب دیگه نمی تونستم بشینم و رفتم و خوابیدم.
امروز هم اول صبح از خواب بیدار شدم و مشغول مطالعه "روزها در راه" شاهرخ مسکوب شدم که پشت بند تاریخ بیهقی واقعا میچسبه که همون جوری که همیشه گفتم و نوشتم، تاریخ بیهقی زمونه ما همین روزها در راه جناب مسکوب هست. با خودم عهد کردم که امسال، انشاالله، کتاب های نیمه کاره ای که خوندم رو تموم کنم و بعد برم سراغ کتاب جدید. امیدوارم به این هدف برسم.
رشت بارونیه و سرد، البته بارون الان متوقف شده ولی هوا سرده. منتظریم تا افطار بشه. متین هم از اول صبح تدریس داشت و توی اتاق با هم بودیم. انشاالله تا شنبه اینجا هستیم.
- ۰ نظر
- ۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۰۸