از صبح تا شب، هم من، هم متین، فقط می دویم و سگ دو می زنیم و آخر سر هم وقت کم میاریم. میترسم بگم وایسا دنیا، من میخوام پیاده شم. اون وقت کائنات چنان ما رو از اتوبوسش بندازه پایین که به همین وضع الانم راضی بشم. تست های پست جدید داره تموم میشه، ولی من موندم و کلی کار عقب مونده. امروز بعد مدتها شاهنامه خوندم، باشد که یاد پدران بزرگ به من آرامش بدن.
- ۰ نظر
- ۲۴ آبان ۰۰ ، ۲۳:۲۳