خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

بعد از مدت ها اومدم چند خطی بنویسم، بابت اتفاقات خوبی که در این مدت افتاد. روز شنبه، ساعت 10 صبح، متین رو رسوندم ایستگاه قطار و بعد از خداحافظی، مجدد به اداره برگشتم. متین با ده تا دانش آموز برای یه اردوی دانش آموزی راهی مشهد شد تا به قول خودش بعد از 16 سال دوباره اون شهر رو ببینه. روزهای شلوغی رو پشت سر میذاره ولی اتفاقاتی که دیشب برای خانم همراهش پیش اومد، واقعا غافلگیر کننده بود و تا 5 صبح توی بیمارستان بودند و بلافاصله پیگیری ادامه کارهای مربوط به اردو. عصر امروز بود که پیام داد که میخواد بعد از 36 ساعت بی خوابی، یه ذره استراحت کنه. خلاصه اینکه پنجشنبه صبح هم قرار هست برگردند.

اما توی این مدت، عارف از آمریکا اومده بود و سه بار همدیگه رو دیدیم. دو بار در منزل ما و یک بار در شهمیرزاد و ویلای پدر عارف. حرف زدیم و حرف زدیم تا بالاخره فتح بابی شد برای آشنایی با چند مصاحبه و کتاب که چقدر گیرا و جذاب بودند و مثل نوری، راهگشای آدم. مصاحبه های صوتی 9 ساعته رو تموم کردم و بار آخر، مصاحبه های جدیدی بهم داد که اون ها هم خیلی راهگشا بودند. البته هنوز تمومشون نکردم.

اتفاق جالب دیگه این چند روز اخیر این بود که وقتی خونه تنها بودم، هارد اکسترنال خودم رو وصل کرده بودم به تلویزیون و مستندهایی که دانلود کرده بودم رو تماشا می کردم. مثلا دیروز مستندی دیدم به اسم "من اکبر اعتماد، اتم می شکنم". مستندی راجع به اولین رییس سازمان انرژی اتمی ایران و موسس دانشگاه بوعلی همدان. مستند خوبی بود و چقدر نکات ریز و درشت و کارگشای تاریخی و سیاسی لابلاش نهفته بود.

اما متاخرترین اتفاق، حدود ساعت 11 شب دیشب رخ داد. پسرعموی من توی اینستاگرام، کلیپی از نوازندگی یه گیتاریست گذاشته بود که به محض شنیدنش، تموم وجودم درگیر آهنگ شد. چون هیچ نام و نشونی نداشت، تصمیم گرفتم هر طور شده، اسم قطعه و نام نوازنده رو پیدا کنم. توی کلیپ دیدم که روی دسته گیتار، یه عود در حال سوختن هست. رفتم و عود رو به انگلیسی جستجو کردم و به کلمه Joss Stick رسیدم. بعد با گیتار جستجوش کردم و در جا فیلمی از همون نوازنده اومد و یوتیوب رو باز کردم و اسم نوازنده رو پیدا کردم:

Estas Tonne

نوازنده ای اوکراینی. بعد به کمک هشتگ در اینستاگرام، اسمش رو جستجو کردم و بلافاصله اون کلیپی که پسرعمو گذاشته بود رو پیدا کردم. توی کامنت ها اسم اون قطعه نوشته شده بود:

A Meditative Experience

و بعد قطعه رو دانلود کردم و از دیشب به صورت لاینقطع مشغول گوش دادن بهش هستم. دلم میخواد برم صوفی آباد، مزار شیخ علاءالدوله. شاید رفتم. دیشب وحید حدود دو ساعتی مجردی اومد خونه ما و مثل قدیم ها کلی حرف زدیم. دوست دارم باز هم بگم که هر آدمی، یه دایره خیلی کوچیک داره که به حدود تنهاییش خیلی نزدیکه و آدم های خیلی کمی رو به اونجا راه میده. امیر و وحید، دو نفری بودند که توی اون دایره بودند، امیر که رفت، فقط مونده وحید. وقتی قراره ما بریم خونه اونا یا اونا قراره بیان خونه ما، من سر از پا نمی شناسم. راست گفته سعدی که "ذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی". خدا نگهدارش باشه. 

  • . خزعبلات .

قرارمون ساعت 7.30 بود که برای چندمین بار، گوشیم 20 دقیقه عقب افتاده بود. خلاصه با 14 دقیقه تاخیر رسیدم اداره. برنامه ماموریت هم تغییر کرد و از قرار شد اول بریم میامی. رفتم و نون سنگک خریدم و صبحونه رو خوردیم و ساعت 9 به طرف میامی حرکت کردیم. الان هم شاهرود هستیم. اولین بار بود با دستگاه های جدید خرید نون، نون می گرفتم.

دامغان که بودیم، متین زنگ زد و گفت کلا یکیمون نیست. اول شیراز من و بعد شاهرود رفتن متین و الان هم تست های میامی من. راستی دیشب ساعت 20.50 بود که متین از شاهرود رسید و رفتم پل جهاد و آوردمش خونه. خلاصه کلا در حال ییلاق قشلاق هستیم. هوا هم به صورت متهوعی، گرم و چندش آوره. حالم از تابستون به هم میخوره. 

  • . خزعبلات .

شنبه، بلافاصله بعد از خروج از اداره، اومدم خونه و دیگه بالا نرفتم و متین رو رسوندم محل سوار شدن مینی بوس تا به شاهرود بره. من بعد رفتم خونه و متین تا برسه شاهرود، دیوونه شد. مینی بوس پنچر شد و خلاصه این مسیر نهایتا دو ساعته، حدود چهار ساعت طول کشید.

از همون شنبه تا دیروز مشغول کارهای عقب افتاده بودم. فسخ اجاره نامه، ویزیت پزشک معتمد اداره، آب دادن به نهال های باغچه. شام هم پیش بابا و مامان بودم. کوکو سیب زمینی چیزیه که نمیشه ازش گذشت.

اون شب تا خوابم ببره کلی طول کشید، ولی فردا سر وقت اداره بودم. بعد از وقت اداری و اومدن به خونه و خوردن ناهار، رفتم نمایندگی ایران خودرو و کارواش و خرید وسایل و اومدم خونه. خونه رو مرتب کردم و شام مجددا رفتم پایین. آبگوشت بی نهایت خوشمزه با نون سمنان و سبزی. بعد وحید تماس گرفت و حدود یک ساعتی اومد پیشم و حرف زدیم و او هم رفت. از این دنیا و دوستان، فقط او مونده و بس. دلم پیشش عجیب آرومه.

و باز به دریوزگی خوابیدم و صبح امروز هم سر وقت اداره بودم و چقدر روز شلوغ و پرتنشی بود.

متین هم امشب بر می گرده. قراره خبر بده. منتظرم. 

  • . خزعبلات .