خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

الان پلیس راه سرخه هستیم. راهی تهران و مجدد با راننده ما، علی. مثل دفعه قبل که رفتیم و خبر مرگ رییسی رو شنیدیم.

هفته قبل، هفته شلوغی بود و درگیر میزبانی از پدر و مادر متین بودیم. بالاخره جمعه صبح مهمون ها به طرف رشت حرکت کردند و به سلامت هم رسیدند. هم ما و هم اونها، به این دور هم بودن نیاز داشتیم.

شنبه این هفته رفتم سر کار. از ۱۵ خرداد، ساعات کاری شده ۶ صبح تا ۱۳ ظهر. وضع اسفناکیه، هم در حوزه شخصی و هم در حوزه اجتماعی و مملکتی. بگذریم.

یکشنبه و دوشنبه نرفتم اداره. یه سری قضایا اتفاق افتاد و بعد مدتها کدورتی بین من و متیین. جوری حالم بد شد که اداره نرفتم. اما دیشب رفتیم پیاده روی و دوری در بازار شهمیرزاد زدیم و مجدد به زبان همدلی برگشتیم. انشاالله.

دیروز تولد مهسا بود. ۳۴ ساله شد. تولدش رو از راه دور تبریک گفتیم. انشاالله پیر بشه و خوشبخت باشه و سلامت در کنار عظیم.

پ.ن:

روزهای یکشنبه و دوشنبه به قدری حالم بد بود که روز اول تا ساعت دو و روز دوم تا ساعت یک بعد از ظهر توی رختخواب بودم و رمق بیدار شدن رو نداشتم. حال روزهای زمستون پارسال رو داشتم که قرص های ضد افسردگی مصرف می کردم. همین.

  • . خزعبلات .

دیروز روز خوبی بود. برخلاف پریروز که بسیار روز بدی بود. شنبه کم مونده بود بگیرم همکارم رو تا میخوره بزنم، ولی به خیر گذشت. تمام دیروز به کار روی اطلاعات تپ چنجرها گذشت و از خیر نامه نهاد بالادستی ما، یه سری اطلاعات جدید به دست آوردم.

اما دیروز حدود ساعت ۳ بعد از ظهر، پدر و مادر متین از رشت حرکت کردند و حدود ساعت ۱۰.۳۰ شب به شهمیرزاد رسیدند. متین هم دانشگاه تدریس داشت و حدود ساعت ۱۹.۱۵ اومد اداره دنبالم و با هم به طرف شهمیرزاد حرکت کردیم. تا رسیدیم متین شام درست کرد و منم یه سری خرت و پرت خریدم تا پدر و مادر متین برسند.

شام باقلا قاتق و ماهی دودی داشتیم. با اینکه همه خسته بودیم، ولی تا دیر وقت نشستیم و حرف می زدیم.

صبح رفتم یه نون شیر فتیر و یه نون پیازی خریدم و با هم صبحونه خوردیم. کمی استراحت کردیم و ناهار اکبرجوجه ای که متین درست کرده بود، خوردیم. 

عصر بعد از استراحت بابا، سری به باغچه خودمون زدیم. پدر و مادر متین هم حال و هوایی عوض کردند و الان برگشتیم خونه. فردا شب هم مهمون داریم و پدر و مادر من مهمان ما هستند.

  • . خزعبلات .

ساعت ۴.۲۰ صبح بیدار شدم. چای و کروسان خوردم و با ماشین از شهمیرزاد اومدم سمنان. وسط راه، همکاری که قرار بود با من بیاد تهران، پیامک داد و گفت که نمیاد. راننده اومد و با هم به سمت تهران حرکت کردیم. همین الان از خروجی سمنان به تهران خارج شدیم.

دیروز ماموریت داشتیم به دامغان برای بازدید. در برگشت رفتم مدرسه متین و با هم برگشتیم خونه. بعد از ناهار، خوابیدیم و عصر رفتیم بازار قدیمی سنگسر. یه سری خرت و پرت خریدیم و اومدیم یه لباس فروشی و کلی تی شرت و لباس برای خودم گرفتم. خانم مهندس زنگ زد و گفت که حالش مساعد نیست و متین دعوتش کرد که شام بیان پیش ما. قرار بود چهارشنبه شام پیش ما باشند، ولی قرعه به دیشب خورد. تا رسیدیم خونه، سریع و جنگی خونه رو مرتب کردیم و شام هم از قبل آماده بود. فسنجونی بود که دو روز پیش مقدماتش حاضر شده بود. حدود ساعت ۲۱.۵۰ اومدند و شب خوبی بود. حدود ساعت ۱۲ شب هم رفتند.

پ.ن:

دیروز به رابطه سببی دکتر علی محمد رنجبر (استاد مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف و اولین رییس این دانشگاه بعد از انقلاب و معاون وزیر نیرو در امور برق از سال ۵۹ تا ۷۶ شمسی و موسس پژوهشگاه نیرو) و دکتر علی خاکی صدیق (استاد مهندسی برق دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی و رییس این دانشگاه) پی بردم.

دکتر علی محمد رنجبر، آخرین داماد آیت الله روح الله کمالوند بودند و دکتر علی خاکی صدیق، فرزند حجت الاسلام عابدین خاکی صدیق و نوه دختری آیت الله کمالوند. بنابراین دکتر علی محمد رنجبر، شوهرخاله دکتر علی خاکی صدیق بودند و همه این اسامی که درج شد، لُر هستند.

یه حقیقت جالب هم این بود که نام "دانشگاه صنعتی شریف" با ۱۷۳۷ رای در مقابل نام "دانشگاه صنعتی تهران" با ۱۱۱۶ رای، انتخاب شده.

الان لاسجرد هستیم و این متن به پایان رسید.

پ.ن برگشت:

الان داخل تونل توحید هستیم‌. جلسه بسیار خوبی بود. ناهار خوردیم و در مسیر برگشت به سمنان.

  • . خزعبلات .

الان تنها در منزل شهمیرزاد و روی مبل راحتی نشستم و پاهام رو روی صندلی چهار گوش کوچیک جلوپایی دراز کردم و این یادداشت رو می نویسم. دیشب علی و سعیده بعد از مهمانی در منزل عمو منصور در شهمیرزاد، به منزل ما اومدند و امروز صبحانه مهمان ما بودند. بعد از صبحانه علی به سر کار رفت و متین به همراه سعیده به باغ پدر سعیده در شهمیرزاد رفتند و به همین دلایل من الان تنها هستم. طبق عادت و یک عهد نانوشته که سر هر ماه یک آلبوم موسیقی میخرم، امروز هم این عهد رو به جا آوردم و از بیپ تونز آلبوم "مرثیه ای برای بودن" اثر حسام اینانلو رو خرید کردم. قطعات این آلبوم در روزهای همه گیری کرونا و در منزل ضبط شده. قطعات در قالب دو نوازی هایی برای کمانچه و سازهای میهمان هست. الحق که مثل کارهای دیگه حسام اینانلو، این کار هم بسیار زیبا و شنیدنیه و مهم تر از همه آدم میل میکنه چندین و چند بار دیگه هم به این قطعات گوش بده و به قول معروف، موسیقی یک بار مصرف نیستند.

اما این پست رو به قصد کلیات اردی بهشت ۱۴۰۳ نوشتم. اول همه باید بگم عهد سیگار نکشیدن برجاست و خوشحالم که هنوز طاقت آوردم. از روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت که وحید و مهتاب، شام منزل ما بودند، با اصرار از وحید خواستم که سیگار نکشه و با پیگیری های هر روز، او هم چند روزی هست که سیگار نکشیده.

در خصوص مرخصی های اداره، مثل ماه قبل با همون دو و نیم روز مجاز ماهانه به پایانش رسوندم و باز هم قابل توجه هست. امیدوارم ماه های آتی بتونم این میزان مجاز رو هم کاهش بدم.

واقعه مهم این ماه، ازدواج سارا (خواهر سعیده) بود. انشاالله در کنار معین خوشبخت باسند.

اما مهم ترین واقعه این ماه برای من، آشنایی با علینقی سعید انصاری و سه شب اقامت در منزل ایشون بود که در پست های قبل به تفصیل راجع بهش نوشتم.

و در پایان مهم ترین اتفاق این ماه برای متین، خبر دردناک مرگ پدربزرگ متین بود که با رفتنش، پرونده حیات زمینی تمامی پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما بسته شد.

سه شنبه هفته ای که میاد یعنی ۸ خرداد برای جلسه کاری، مجدد باید به تهران بیام. متین هم درگیر امتحانات مدرسه هست و امیدواره با اتمام امتحانات، بتونه در اولین فرصت به رشت بره و یه سری کارها رو به سامان برسونه.

داشت یادم می رفتم، یکی از برجسته ترین اتفاقات این ماه این بود که عظیم با یه شرکت خوب و بزرگ توی آلمان قرارداد بست و خیال همه ما رو راحت کرد. به امید موفقیت های بیشتر و بزرگتر برای مهسا و عظیم.

پ.ن:

تموم این پست رو در حالی نوشتم که آلبوم تازه خریداری شده "مرثیه ای برای بودن" حسام اینانلو در حال پخش بود. الحق که بسیار بسیار زیباست و شنیدنی. آدمو با خودش میبره.

از دیروز دوباره نام "مهدی فیروزان" شدم و درگیر انساب ایشون و چیزهای جالبی هم پیدا کردم، خصوصا در خصوص پدرش که تولید کننده ساعت با برند "نازوریف" بوده و جالب اینکه این عنوان، برعکس نام خانوادگی خودش بوده و گویا چنین رسمی در میان تولید کنندگان ساعت مرسوم بوده. اگه چیز خوب و پر و پیمونی دستگیرم شد، توی یه پست کامل، یادداشت می کنم.

  • . خزعبلات .