خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

روزهای شلوغی رو پشت سر میذاریم، هم من و هم متین. داریم به پایان مهلت اجاره آپارتمان شهمیرزاد نزدیک میشیم و بعد از دیدن چند تا خونه، بالاخره مکان جدید رو پیدا کردیم.

دوباره درگیر مشکل تجاری شدن حساب بانک ملی خودم شدم. چهارشنبه رفتم و حساب رو بستم تا از شر مشکلاتش خلاص بشم.

اما جالب ترین اتفاق، همون روز چهارشنبه افتاد و رفتم دبیرستان و بعد از سالها مدارک دیپلم و پیش دانشگاهی و مدارک راهنمایی و ابتدایی رو گرفتم. کاربری اتاق ها عوض شده بود و مثلا همین دفتر آموزش فعلی، کلاس پیش دانشگاهی ما بود. یاد اون روزهای عالی که هیچ دغدغه ای نداشتیم و فقط شاد بودیم. روزهایی که امیر رو اولین بار، اونجا دیدم و چند سالی باهاش بغل دستی بودم و چقدر می خندیدیم. به یاد بچه هایی که سالهاست از ایران رفتند. دقیقا ۲۱ سال قبل بود که از اونجا رفتم به دانشگاه و تمام خاطرات اون روزها به خاطره ها و تاریخ پیوست. 

بارها گفتم، هیچ دوره ای توی زندگیم، به خوبی دوران دبیرستان نبود و نخواهد بود.

والسلام

  • . خزعبلات .

دیروز، وقتی آخرین پیچ منتهی به منزل شهمیرزاد رو طی کردم، آخرین برنامه گلهای تازه با شماره ۲۰۱ و با صدای هنگامه اخوان رو به پایان رسوندم و گوش دادن به این مجموعه به پایان رسید.

همه ۲۰۱ برنامه موجود نبود. خصوصا آخراش نواقصش بیشتر بود. تموم اطلاعات برنامه های موجود رو در اکسل یادداشت کردم.

برنامه های زیبا کم نبود، اما همین الان که به اون فایل دسترسی ندارم، برنامه های شماره ۷ و ۸۳ که هر دو در بیات اصفهان هستند، خوب به یادم مونده. برنامه ۱۱۰ ب که توی لیست رسمی وجود نداشت و با صدای نادر گلچین در ماهور بود هم زیبا بود. من صدای نادر گلچین رو خیلی دوست دارم.

اگه شد، بر می گردم و این پست رو تکمیل می کنم. الان هم در مسیر بازگشت از ماموریت شاهرود هستم. راننده ما، آهنگی از سیاوش قمیشی گذاشته. صدای این بشر رو به همراه هنر آهنگسازیش، بسیار دوست دارم. از سیاوش قمیشی آهنگ های بسیار زیادی رو دوست دارم (شما بخون همشون)، ولی آهنگ "بارون" از آلبوم "شکوفه های کویری" رو خیلی دوست دارم. همین.

  • . خزعبلات .

پنجشنبه گذشته، حدود ساعت ده و نیم شب، بعد از حدود پنج شش روز، از سمنان به شهمیرزاد نقل مکان کردیم. توی این مدت که سمنان بودیم، گرمای هوا حال هر دومون رو گرفته بود. خلاصه که تموم شد و اومدیم شهمیرزاد و راحت شدیم.

چهارشنبه ۲۰ تیر، بعد از مدتها محمود و شراره و تارا و وحید و مهتاب رو دیدیم. شام رو در رستوران زرتشت خوردیم و بعد در بازار و خیابان های اطرافش پیاده روی کردیم.

اما جالب ترین اتفاق این مدت، مطالعه کتاب "یادگار زیران" با تصحیح دکتر ژاله آموزگار بود که چهارشنبه گذشته شروعش کردم و بامداد جمعه، ساعاتی بعد از رسیدن به شهمیرزاد، تمومش کردم.

کتاب کوتاهی بود ولی بسیار جذاب و گیرا. خیلی خوشم اومد و چون حالت نمایشی داشت، بسیار حالت تصویری داشت و همش اون صحنه ها و گفت و گو ها رو مجسم می کردم. 

محرک اصلی جهت ترغیب به خوندن این کتاب، سوالی بود که در بازی Quiz of Kings مطرح شده بود و نام این کتاب رو در یک سوال مطرح شده مشاهده کردم.

دیشب مهندس و خانم مهندس و بدون حضور شایان، شام مهمان ما بودند. متین از صبح آبگوشت بار گذاشته بود و قسمت مهندس و خانم مهندس بود. جای شایان خالی بود. اگر شرایط به خوبی پیش بره، دهم شهریور، شایان جهت تحصیل موسیقی به اتریش میره.

والسلام

  • . خزعبلات .

حال و روز خوبی نداره. من و وحید هم همینطور. رضایت شغلی یک پدیده واقعا حیاتیه.من اونشب هر چیزی که لازم بود به خودم محکم بگم، به فرید بلند بلند گفتم. این ابراز بلند امیدواری پناه قلب خودم بود.

  • . خزعبلات .

امروز کسری (پسر امیر) سه ساله شد. مدتهاست ندیدمش و بسیار مشتاق به دیدار. اما هر وقت هم که می بینمش، حالم چند روزی بد میشه، بس که جای امیر خالیه. 

امروز تهران بودم و الان ایوانکی هستیم و در مسیر بازگشت به سمنان. روز خوبی بود. جلسه بسیار خوب و پرباری در شرکت ادصاب. ناهار رو در کوچه پایین شرکت و در رستوران هتل پامچال خوردیم. ناهار جوجه کباب بود و در ظرف لعابی گمج گونه سرو شد.

دیشب و پریشب رو در منزل سمنان بودیم. هوا واقعا افتضاحه و غیر قابل تحمل. انشاالله امشب مجدد به شهمیرزاد برگردیم.

دیشب بعد مدتها دو نفری رفتیم رستوران وشنا و کیفیت غذاش مثل همیشه عالی بود. 

پ.ن:

روبروی شرکت ادصاب، ساختمان اولیه دانشگاه خوارزمی بود. باید در موردش بیشتر بخونم.

  • . خزعبلات .

همون طور که قبلا گفتم، مدت ها مشتاق بودم تا کتاب "کلیله و دمنه" رو بخونم. دو بار کتاب به دستم رسید و نشد که بشه. هر دو بار هم از کتابخونه پدر متین. یکی به تصحیح مجتبی مینوی و دیگری کتابی جیبی به تصحیح عبدالعظیم قریب.

اما قسمت به کتابی رسید که عظیم و مهسا، موقع مهاجرت به آلمان به همراه قابوس نامه، به من هدیه دادند. این کتاب هم نسخه تصحیح شده مجتبی مینوی طهرانی از کلیله و دمنه نصرالله منشی بود.

دقیق یادم نیست کی شروع به خوندنش کردم، ولی وقت های پرت و آخر شب ها رو مصروف خوندنش کردم تا اینکه بامداد پنجشنبه ۱۴ تیر، کتاب به پایان رسید.

کتاب جذاب و خوندنی بود. حکایات و داستان ها آدم رو مجاب و مشتاق می کرد که کتاب رو دنبال کنه و زمین نگذاره. علت دیگه هم این بود که مهدی سیدی در خوانش بیهقی خودش، اشاره کرد که نصرالله منشی، از نوادگان احمد عبدالصمد شیرازی (وزیر آلتونتاش خوارزمشاه و بعد ها وزیر مسعود غزنوی) بوده. 

به یاد اینکه برزویه طبیب، با چه رنجی، این گنج حکمت های باستانی رو از هند به ایران آورده، با یاد ابن مقفع ایرانی، که این متن رو از سانسکریت به عربی ترجمه کرده، به یاد پدرم که می گفت در دوران دبستان، از روی کلیله و دمنه به اونها املا می گفتند و با یاد کرد دوران عجیب غزنوی و همه و همه، کتاب رو به پایان رسوندم. باشد که این حکمت ها رو در زندگی به کار ببندم. تا چه پیش آید.

  • . خزعبلات .

دارم از تهران بر می گردم. صبح ساعت ۴.۲۰ بیدار شدم و از شهمیرزاد اومدم اداره. ساعت ۵ صبح با راننده شرکت (حسین) به طرف تهران حرکت کردیم.

جلسه در سعادت آباد بود. برای اولین بار چشمم به در زندان اوین خورد. جلسه خوبی بود. ناهار قورمه سبزی بود و منم شیفته اش.

متین با سعیده و ساناز رفته باغ پدر سعیده. 

دارم گلهای تازه شماره ۱۶۰ رو گوش میدم. تار محمدرضا لطفی و آواز شجریان. تصنیفی رو خوند که تصنیف "آهنگ وفا" عینا بر همین ملودی و آهنگ خونده شده. اولین اجرای گروه شیدا در برنامه گلهای تازه بود.

اوضاع و احوال بد نیست. درگیر مشکل لثه مادرم هستیم. حوصله پدرم رو ندارم، واقعا اذیت میکنه و روی مخه. عین یه بچه ۵ ساله میمونه.

شبها، کلیله و دمنه میخونم و آخراش هستم. چه کتاب زیباییه. بی نهایت عزیز و دوست داشتنیه. 

جام ملتهای اروپا هنوز ادامه داره و حس خوبی دارم که هنوز در جریانه و دنبال میکنم.

گوش دادن صبحگاهی در مسیر رفت و ظهرگاهی به پادکست خوانش تاریخ بیهقی به روایت آقای مهدی سیدی ادامه داره و به جلسه شماره ۴۹ رسیدم. آغاز مجلد هفتم و حرکت مسعود به سمت غزنین.

پ.ن:

دلم میخواد قبل از مرگ، یک بار دلِ سیر به تور جاده ابریشم برم. از خود چین، از چانگ آن تا پایانش. چرا انقدر جاده ابریشم و شهرهاش منو آروم میکنه؟

بعد مدتها نوشتم، ولی همین چند خط نوشتن، حالمو خوب کرد. چرا اینجوریه؟

  • . خزعبلات .

بعد مدتها چیزی برای یادگار می نویسم. با اینکه سعی کردم چیزی از سیاست و سیاستمداران ننویسم، ولی بالاخره زندگی اجتماعی من و تمامی افراد این جامعه به زندگی و مشی عده ای سیاسیون گره خورده.

دیشب خبری اومد که موجود انسان نمایی به اسم امیرحسین قاضی زاده هاشمی و الان موجود اسفل السافلینِ پست فطرتِ لاتِ کوچه خلوتی به اسم علیرضا زاکانی، از ادامه انتخابات ریاست جمهوری انصراف داده اند.

در مملکتی که هنوز در پیش قدم های اولیه تجربه های سیاسی با مشارکت عمومی هست، طبعا چنین اتفاقاتی ناگزیر هست، اما وقتی دومین بار هست که این دو تا لات چاله میدون تایید میشن و نوبت رو از دو تا انسان دیگه می گیرند، وقت و هزینه مملکت و مردم رو به گند می کشند و چاکِ چاهِ دهنشون رو باز می کنند و لجن پراکنی می کنند و خودشون رو معصوم و پاک دست و ... جلوه میدند، باید ساز و کاری اندیشید تا توی همین ساختار تخیلی، کسی جرات نکنه چنین غلط هایی بکنه.

من که چهل سالمه و دیگه امیدی به این جماعت و این ساختار ندارم، اما نباید اجازه داد لجن هایی مثل این دو فقره بوزینه های خلقت، دوباره و چند باره چنین غلط های اضافه ای بکنند.

پ.ن:

این متن رو با خشمی بسیار بسیار زیاد نوشتم و این خشم رو مثل همیشه، به سایر خشم های فروخفته خودم افزودم. نوشتم تا اگر روزی زنده بودم و دوباره اینجا رو مرور کردم یا کسی سالها بعد اینجا رو خوند، بدونه ما در اجتماع خودمون، با چه موجودات کثیفی زندگی می کردیم و زندگیمون به دست چه لات های عربده کش ترسویی گره خورده بود.

ضمنا طرفدار هیچ دسته و نامزد دیگه ای هم نیستم. اما از جماعت جلیلی و قالیباف و این دو تا بوزینه ای که در بالا اسمشون رو آوردم، با تمام وجود متنفرم.

اما آرزو دارم از میون این همه موجود پست فطرت، فقط عاقبت این زاکانیِ نجس رو ببینم. آمین.

  • . خزعبلات .