خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

بیست روز گذشته، یکی از بدترین روزها و شب های زندگی من بود. حس نا امیدی اومده بود سراغم و داشت منو له می کرد. جوری که از ساده ترین کارهای زندگی افتاده بودم. دست و دلم به هیچ چیزی نمی رفت. حتی حال نداشتم موسیقی گوش کنم. مدتهاست سفرنامه ناصر خسرو به روایت استاد مهدی سیدی رو هم گوش ندادم. دو سه روزی هست حس زندگی کردن رو پیدا کردم و هر جور شده، خودم رو با هر کاری خصوصا کارهای عقب مونده سرگرم می کنم.

دیروز یعنی چهارشنبه 29 مرداد برای ماموریت به ایوانکی رفته بودیم. بازدیدی داشتیم و برگشتیم. بعد از ناهار به تماشای مینی سریال "Black Bird" نشستیم و بدون توقف هر 6 قسمت رو دیدیم. خیلی خوب شروع شد و خیلی خوب ادامه داشت، اما پایانش و نحوه جمع کردن داستان اصلا به دلم ننشست. متین هم همین حس رو داشت.

مهندس و خانم مهندس هم کار مهاجرتشون جور شد و انشاالله هفته آتی به آلمان مهاجرت می کنند. اتفاقا برای دیدار با شایان به استانبول رفته بودند که همونجا جواب نهایی مهاجرتشون اومد.

این مدت چند باری فرید و مائده رو دیدیم. پنجشنبه شب گذشته، وحید و مهتاب و محمود و شراره و تارا شام مهمونمون بودند و یه شب دیگه هم وحید و مهتاب تکی اومدند خونمون. 

الان که دارم می نویسم هم در راستای برگشت به روال عادی زندگیه. چیزهای جالبی هم توی این مدت پیدا کردم و دوست دارم اگه این حس بازگشت به زندگی ادامه پیدا کرد، در موردش بنویسم.

تزریق چهار هفته ای مادر هم تموم شد، ولی جونی براش نموند. دیروز علی لطف کرد و داروهای تقویتی سفارشی دکتر رو گرفت و امروز حال مادر بهتر بود. حالا مادر دو هفته ای باید استراحت کنه و بعدش دو هفته تزریق رو شروع کنه. امیدوارم فقط درد کمتری بکشه. تنها نکته خوب این مدت برای مادر و پدر این بود که هر هفته بعد از آخرین تزریق در سه شنبه، به شهمیرزاد می رفتتند. اتفاقا الان هم شهمیرزاد هستند.

اوضاع و احوال برق هم واقعا خسته کننده ست. دیروز 4 ساعت برق نداشتیم. خدا آخر و عاقبت این ملک و ملت رو ختم به خیر کنه. تمام.

  • . خزعبلات .

امروز هشت مرداد، متین چهل ساله شد. الان خونه هستیم. صبح سری به محل کار زدم و یه سری کارها رو انجام دادم. بعد متین زنگ زد و یک بربری داغ گرفتم و اومدن خونه. چون توی محل کار صبحونه خورده بودم، فقط کنار متین نشستم و یه چای شیرین خوردم. انشاالله سالها بگذره و در کنار هم زندگی کنیم.

دیشب با فرید و مائده به کبابی محل خودمون رفتیم و همونجا شام خوردیم. چند وقت متوجه شدم که کبابی محل ما با فرید نسبت فامیلی دارند. بعد کمی در بوستان کودک پیاده روی کردیم و بعد به بستنی نعمت رفتیم و فالوده بستنی خوردیم. قبل از اون من و متین دو تایی کل مبل فروشی های سمنان رو گشتیم و بالاخره در مبل فرزاد جنب باغ فیض، یه میز آشپزخونه جدید خریدیم.

شب بعد از رسیدن به خونه، دو تا آلبوم دوست و استاد سه تار سابقم، "امین مداح" رو از بیپ تونز خریدم. اسم یکی از آلبوم ها "آن پاییز" بود که صبح امروز توی محل کار گوش دادم. توی راست پنجگاه و بیات اصفهان بود و آخرش رو مثل آلبوم "آن و آن" علیزاده، خیلی خوب تموم کرد. آلبوم دوم "در آن سوی سکوت" بود که توسط انتشارات ماهور منتشر شده و همین الان در حال گوش دادنش هستیم. توی دستگاه نوا زده شده و حالت انتزاعی تری نسبت به آلبوم اول داره. هر دو تا آلبوم خوب هستند و زیبا، خصوصا که هر دو هم به صورت دو نوازی سه تار و تمبک نواخته شدند.

اگه به بیم تونز و سایر سایت ها و اپ های موزیک دسترسی داشتید، حتما گوش کنید.

  • . خزعبلات .