خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۴ ثبت شده است

یه مقدمه بگم و بعد در مورد عنوان این پست خواهم نوشت؛

اول اینکه سخت ترین کار برای پست گذاشتن، نوشتن و ویرایش با موبایله که بی نهایت سخت و آزار دهنده ست. ولی چاره ای نیست. روی مبل سه نفره هال دراز کشیدم و در حال گوش دادن به قطعه "لابه" که از دیروز این قطعه حدود دو دقیقه ای رو گوش میدم.

دوم اینکه متین حدود ساعت ۵ عصر امروز از ماموریت اومد. شام رو از بیرون سفارش دادیم و الان هر کدوم مشغول کار خودمون هستیم.

سوم اینکه دیشب وحید اومد و بعد مدتها، مثل سالهای قبل دو نفره نشستیم و کلی حرف زدیم. البته تقریبا من حرف میزدم و رسما متکلم وحده بودم. اتفاقا همین چیزهای وحید هست که بیست و اندی ساله که دیگه با هیچ انسان دیگه ای این راحتی رو ندارم، الا امیر که اونم رفت. سه ساعتی با هم حرف بودیم و از هر دری حرف زدیم. عین قدیما گه توی پارک ۱۷ شهریور می نشستیم و حرف میزدیم. سرش سلامت و بماند که همون طور که دیشب به برادرم علی گفتم، وحید تنها یادگار باقی مونده از گذشته های خوب منه.

دیروز صبح، احسان زنگ زد و برای مراسم ازدواجش ما رو دعوت کرد. بهش گفتم مهسا داره میاد و احتمال اینکه نباشیم زیاده. 

اما برسیم به داستان این پست. دوشنبه ۲۸ مهر به یوتیوب رفته بودم که مصاحبه "عنایت فانی" با "محمد جعفری" (مدیر مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در سال های ۵۸ تا ۶۰ شمسی) رو ببینم. نام "محمد جعفری" در کتاب "سیمای تنهایی" اومده بود. بعد از تموم شدن ویدئو، یوتیوب به صورت تصادفی ویدئویی دیگه پخش کرد. دیدم تصویر داریوش طلایی و مجید خلج هست و ترجمه کپشن هم این بود: 

قطعه "لابه" در دستگاه نوا اثر داریوش طلایی، اجرای اُترِخت هلند، ۱۹۹۶ میلادی"

کل قطعه یک دقیقه و ۵۲ ثانیه است. همون اولش آدم رو می گرفت. بعد با خودم کلنجار میرفتم که من این اصوات رو یک جا شنیدم، ولی به نام "لابه" چیزی از داریوش طلایی نشنیدم. انقدر این قطعه برام گیرا بود که کل روز بعد بهش فکر میکردم. اول از همه این قطعه رو برای دوستم عارف در آمریکا فرستادم. چون یه چیزی بهم می گفت این قطعه رو شنیدم و چون در دستگاه نوا بود. گفتم باید توی آلبوم شاهکار و جادویی "سایه روشن" باشه. رفتم لیست قطعات آلبوم سایه روشن رو نگاه کردم و دیدم قطعه ای به نام " لابه" در بین اونها نیست. کوتاه نیومدم و قطعات رو پخش کردم. دیدم بخش انتهایی قطعه "سحری" و ابتدای قطعه "بداهه نوازی در نیشابورک نوا"، همین قطعه ای هست که توی یوتیوب به اسم "لابه" گذاشته شده. دیدم اصوات عین هم هستند ولی جایی از " لابه" نام برده نشده. باز بی خیال نشدم. کلید نهایی در تصویر زمینه ویدئوی یوتیوب بود که جلد آلبوم داریوش طلایی و مجید خلج بود که در خارج منتشر شده بود. آلبوم رو در آمازون پیدا کردم و پخش کردم و دیدم همون اجرای آلبومی هست که در ایران با عنوان "سایه روشن" منتشر شده. تنها تفاوتش این بود که قطعات با تقطیع ها و نامگذاری متفاوت ارائه شده بود. 

جالب این بود که بعد مدتها، یک قطعه موسیقی کوتاه، با این اسم با مسما، چقدر روی من اثر گذاشت. قطعه رو برای دوستم احسان ص. هم فرستادم. دیشب که با وحید حرف می زدیم، چندین بار این قطعه رو پخش کردم و با هم گوش کردیم. به دوستم احسان و وحید گفتم کاری که این قطعه با من کار کرد، تجربه دمیدن "جان" در "کالبد یه جسم مرده" است. بی نهایت به وجد اومدم از این قطعه که با این حال ناخوش روحی، انقدر وقت گذاشتم تا با موبایل اینها رو به یادگار بنویسم. شاید یکی دیگه هم پیداش شد و از این قطعه جادویی خوشش اومد. بیست ثانیه اولش غیر قابل وصف هست. چه از لحاظ زیبایی و چه از لحاظ تداعی معانی و مفاهیمی که در ذهن صورت می گیره. 

این پست رو دیشب یعنی پنجشنبه اول آبان نوشتم و متاسفانه به دلیل مشکلات سایت بلاگ، نشد تصویر و عکس ها رو بذارم. تا امروز هم صبر کردم، اما انگار مشکل باقیه. اگر شرایط مهیا شد، آهنگ و تصاویر رو ضمیمه این پست می کنم.

  • . خزعبلات .