خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهرام بیضایی» ثبت شده است

الان در تهران هستم. در امیرآباد و منزل پدر سعیده. فردا جلسه دارم. پنجشنبه هم باید برم دنبال داروهای سری چهارم شیمی درمانی مادر. انگار دیروز بود اولین دوره شیمی درمانی رو شروع کردیم. انشاالله بعد از گرفتن داروها، راهی رشت هستم تا متین رو به سمنان برگردونم. مهسا و عظیم هم فردا ظهر بر می گردند آلمان و واقعا انگار دیروز بود که پنجشنبه هشتم آذر، بچه ها اومدند رشت.

دیروز فیلم "رگبار" بهرام بیضایی رو تماشا کردم. فیلم خوبی بود، اما به نظرم فیلم "کلاغ" یه چیز دیگه بود.

امروز اداره بودم و روز شلوغی داشتم. ناهار اومدم منزل مادر. برام میرزاقاسمی درست کرده بود. اتفاقا نیم ساعت پیش رفتم نون خریدم و ادامه میرزاقاسمی رو الان خوردم.

توی مسیر به پادکست تاریخ جهانگشای جوینی گوش می دادم. من واقعا دوست دارم بدونم چرا انقدر از خراسان بزرگ و ترکستان و کاشغر و ختن و تورفان و جاده ابریشم و حواشی تاریخی و جغرافیاییش خوشم میاد.

از الان برنامه بعد از جلسه فردا رو هم چیدم. میرم موزه هنرهای معاصر برای تماشای آثار مارکو گریگوریان که برپاست. ولی آتشی که نرفتن به نمایشگاه آثار رضا مافی به من زد، تا عمر دارم در خاطرم میمونه. خیلی خسته هستم. دلم میخواد بخوابم. تا چه پیش آید.

پ.ن:

امروز وحید، بهترین دوست زنده من ۳۹ ساله شد. انگار تموم خاطرات خوب گذشته من با زنده موندن او زنده است. امیر که رفت، این هم یه روزی بره، گذشته هم باهاش میمیره. یاد روزهای خوش دبیرستان، سال ۷۸ که اولین بار همدیگه رو دیدیم. یادش بخیر. روح امیر هم شاد.

  • . خزعبلات .

جمعه شب گذشته، بعد از رسیدن از رشت، به صورت اتفاقی فیلم "آرامش در حضور دیگران" اثر "ناصر تقوایی" رو تماشا کردم. فردای اون روز دوباره این فیلم رو نگاه کردم و واقعا که باید یک فیلم رو حداقل دو بار دید و صد البته با فاصله ای بسیار کوتاه. بازی "ثریا قاسمی" و "اکبر مشکین" توی این فیلم واقعا عالی بود.

شنبه شب بعد مدتها با وحید و محمود، شب نشینی مجردی سه نفره ای در منزل وحید داشتیم. بعد سری به شهمیرزاد زدیم که برف باریده بود و بالاخره شام رو در میدان معلم خوردیم.

دیروز یکشنبه، ماموریت داشتم به گرمسار و بعد از بازگشت، کارهای تعویض روغن و جابجایی چرخ های عقب و جلو رو انجام دادم و ناهار رو در منزل مادرم خوردم. بلافاصله به سمت منزل شهمیرزاد حرکت کردم. ظرف ها رو شستم، صورتم رو اصلاح کردم و دوش گرفتم و لباس ها رو هم سپردم به ماشین لباسشویی. نشستم و فیلم "کلاغ" اثر "بهرام بیضایی" رو تماشا کردم و بلافاصله پس از تموم شدنش، دوباره تماشاش کردم و واقعا اگر آدم دوباره فیلم رو نبینه، چه صحنه های زیبا و جذابی رو از دست میده. فیلم به قدری زیبا بود که بعدش فقط نشستم و به صحنه هاش فکر کردم. چقدر ذهن بیضایی خلاق هست و چقدر اتفاقات رو از زاویه دید جالبی نگاه میکنه. چند تا صحنه بود که واقعا آدم مسحور هنر بیضایی می شد. دیشب دلم میخواست بلافاصله در موردش بنویسم یا پست صوتی بذارم، ولی خیلی خسته بودم و با یاد صحنه های زیبای فیلم به خواب رفتم. اولین بار بود فیلمی از "حسین پرورش" می دیدم. در موردش خوندم و نمی دونستم هم استاد دانشگاه در سینما و تئاتر بوده و هم اولین مردی که سیمرغ بلورین جشنواره فجر گرفته.

امروز از شهمیرزاد اومدم سر کار و بی نهایت شلوغ بودم. نفهمیدم ساعت چطور گذشت. ساعت ۱۴ رفتم سمت منزل مادر که برام سبزی پلو درست کرده بود. الان هم چند دقیقه ای میشه مجدد اومدم اداره.

فردا سه شنبه سمنان هستم و شب میرم تهران. چهارشنبه جلسه دارم و روز پنجشنبه صبح هم باید برم سراغ داروهای شیمی درمانی دوره بعدی مادر. مهسا و عظیم هم روز چهارشنبه از تهران به سمت آلمان میرن. انشاالله پنجشنبه بعد از خرید داروهای مادر، میرم رشت تا روز جمعه با متین به سمت سمنان برگردیم. والسلام.

  • . خزعبلات .

دیشب یهویی یه پست ساده ی اینستاگرام یک نفر باعث شد بریم فیلم چریکه تارا رو ببینیم. یعنی روال اینجوری شد که با دیدن پست پوریا اخواص که صدای مضراب حسین علیزاده بود و تصویر مربوط، یاد فیلم "گبه" افتادم و قرار شد بریم گبه رو ببینیم. هی گشتم و پیدا نکردم و بعد فهمیدم رایتش کردم و چون حوصله آوردنش رو نداشتم، توی تخت نشستیم و فیلم چریکه تارا اثر بهرام خان بیضایی رو دیدیم. ادامه اش رو هم امروز قبل اومدن آرمین و زهره و آراد دیدیم. یعنی همون جوری که همیشه گفتم اگه شجریان خوانندست پس بقیه غاز چرونن، اگه سوسن تسلیمی بازیگره، بقیه واقعا ول معطلن. 
نوشتم برای ثبت در تاریخ وگرنه خیلی دلم میخواد حرف بزنم و حسش نیست. سوسن تسلیمی آخه تو چرا انقدر خوبی؟؟؟
  • . خزعبلات .