امروز خبر مرگ احمدرضا احمدی رو شنیدم. برای مایی که روی این کره خاکیِ غربت زده هستیم، افکار و زاویه دید و خروجی ذهن و آثار بعضی انسان ها، این غربت لعنتی رو کمتر میکنه و صدالبته قابل تحمل تر. احمدرضا احمدی برای من یکی از اون انسان ها بود. اولین بار، نام و صدای او رو، در آلبوم موسیقی "در گلستانه" هوشنگ کامکار و شهرام ناظری شنیدم که اشعار سهراب سپهری رو دکلمه می کرد و چقدر خوب این کار رو انجام داده بود. بعدتر با اشعارش آشنا شدم و بعدتر با آثار و مدیریتش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که همیشه برام بسیار عزیز و مقدس،گونه بوده. آخرین دکلمه او رو در آلبوم "دور تا نزدیک" هوشنگ کامکار شنیدم. امروز پنجره دید یک انسان که خیلی متفاوت تر از دیگران به جهان نگاه می کرد، به ظاهر بسته شد، اما منظره و وسعت دید و دورنمای این پنجره برای همیشه برای ما به یادگار مونده. چاره ای نیست از مرگ و احمدرضا احمدی هم به قول فردوسی شکار مرگ شد. اینجا نوشتم به یادگار برای انسانی که خیلی دوست داشتنی بود و هست و خواهد بود، خصوصا برای من و نوشتم به خاطر یادگارهای زیاد و زیبایی که از او توی آرمانشهر ذهنی من هست که به خاطر اونها غربت این دنیا رو تحمل می کنم. روحش شاد.
- ۰ نظر
- ۲۰ تیر ۰۲ ، ۲۳:۵۲