خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضا قاسمی» ثبت شده است

امروز دیر رفتم اداره. خوابم می اومد ولی پا شدم و رفتم. تاخیر خوردم ولی تا دو ساعت توی ماه مجازه و میره رو مرخصی ساعتی. مثل همیشه تا رسیدم کارها شروع شد. از سر اون پروژه لعنتی هم همش زنگ میزدند. آخر وقت هم زنگ زدند که فردا دوباره برم سر اون پروژه نکبتی.

اما دیشب اتفاقی گذرم به سایت رضا قاسمی خورد و داستان کوتاه "نامکانی در اشغال کبوترها" رو خوندم که هیچ نفهمیدم. الان هم توی اتاق مطالعه هستیم و متین مشغول خیاطی و عارفه هم مشغول خوندن زبان. عارفه فردا میره تهران و جمعه صبح، مادر متین و دخترخاله هاش میان اینجا.

حالا قراره دقایقی دیگه بریم یه جایی و یه دوری بزنیم و یه چیزی بخوریم و برگردیم. راستی امروز اولین سهامی که خریده بودم رو با 17% سود در عرض یه هفته فروختم. 

  • . خزعبلات .

امشب تولد رضا قاسمی رو توی فیسبوک به ایشون تبریک گفتم و دو سه ساعت بعد پیام پرمهرشون به دستم رسید که به متین هم سلام رسونده بود. نوشته بودم که آخرین روز دهه 40 میلادی به دنیا اومدید که خیلی به مذاقشون خوش اومد و خیلی تحسین کردند. آخر پیام نوشته بودند به "به امید دیدار" که همین یه جمله به کل پیام پرمهرشون می ارزید. دلم میخواد پول جمع کنم و من و متین دو نفری بریم پاریس به دیدنشون. خیلی مشتاقم.

ضمنا امروز تولد وحید و احسان هم بود که با مکالمه ای تلفنی به جفتشون تبریک گفتم. ماموت شدیم رفت.

  • . خزعبلات .

همین امشب یهویی تونستم استخون بندی اصلی چهارمضراب ناز اثر رضا قاسمی رو روی سه تار پیدا کنم. شاید بعد از قطعه راز و نیاز حسین علیزاده دومین قطعه ای بود که دلم میخواست یادش بگیرم که اینم شد. حالا باید برم با امین بیشتر کار کنم تا تکمیلش کنم.  

  • . خزعبلات .

اندر باب گریه بر آثار شما

 برای دو چیز اشک آدم می آید.یکی برای فهمی جدید که همیشه فهم جدید درد دارد.یکی برای طی طریق جدید که همیشه نمیشود اسمش را سلوک گذاشت ولی من میگذارم.

گریه ی سلوک ، تازه ، دردش بیشتر است.چون نه تنها فهمیده ای که درد آمده مهمان جانت شده، باید راه بیفتی بروی اول گذشته را شخم بزنی دنبال تکه پاره هات بگردی، بعد بشینی فک کنی چه خواهی شد و چه خواهی کرد، بعد درد اصلی سلوک ،نه رفتن، بلکه ماندن ، می آید مینشیند روی سینه ت.مثل بختک.

سلوک را همه مقصد میدانند، ولی سلوک برای خیلی ها پا در گل داشتن است.

آدم پایش در گل باشد، دلش در رفت و آمد. این است که سلوک این مدلی درد دارد.اول ریشه ها را میبَرَد سمتِ باد ِشاخه ها.بعد کوتاه می آید.فشاااااااار میدهد.هلللل میدهد.بعد که خیالش جمع شد این ریشه گسستنی نیست، رمیده میشود.هلهله میکند.بالا میزند، پایین میکوبد.طوفان میکند.

برای من سلوک رفتن و رسیدن نیست.

سلوک ماندن و رسیدن است.

باید ماند.

درد ماندن بیشتر است.

آدم اشکش می آید.

سلام و عرض ادب 
حقیقت اینکه از وحید پرسیدید چرا خوانندگان اشک میریزند ، من دو ماه داشتم دنبال دلیل میگشتم، دلیلی که از فرط ظهور، مستور بود.از بس بدیهی بود دلم نمی آمد همینجور ازش بگذرم.
امشب رمانی را تمام کردم، به شدت متاثر شدم.ولی اشک نریختم.پس تاثر و همدردی و هیجان احساسی یا مظلوم کشی و درد اجتماعی نمیتوانند اشکم را بیاورد.داستان خصوصی تر از این حرفهاست.یاد زبان خصوصی ویتگنشتاین افتادم.آقای قاسمی، یکبار ما روی کوه میرویم، یکبار روی مو.یا چنان جای مولف مینشینیم که از فرط شبیه سازی تا مدتی خود اوییم.یا مرگ مولف میشود قبله ی ما.ذهنمان را الکی الکی برمیداریم پرت میکنیم دورترین جایی که دست اثر هم بهش نمیرسد.این وسط "خود" بودن  عجیب ترین حالتی است که تجربه میشود.در کنار آثار شما، نه با شما آمیخته ام چنانکه انگار برای من اتفاق افتاده باشد ، نه چنان دورم که انگار این کتاب از لایتناهی خیال آمده تا مرا ببرد.در تمام مسیر سلوکتان خودم بودم.از "خود بودن" چی عاید آدم میشود؟ 
جز اشک!
حیف اسم اشک را خراب کردیم.اشک رنج و خون دل و سوگ و شوق داریم.اشک فهم و اشک سلوک جایش خالی .
من با آثار شما اشک ریختم، چون خصوصی ترین حالتی بود که هنوز برایش "کلمه "درست نشده است.
تازه اشک ریختن دردی دوا نمیکند.باید دید توی سینه ی آدم چه آتشی زبانه میکشد که چشم میکوشد خاموشش کند.

خانواده ی دو نفره ی خیلی مدیون شماست.
خیلی مراقب سلامتتان باشید.
تا بعد

  • . خزعبلات .

امروز رفتم توی فیسبوک و دو تا پیام داشتم از رضا قاسمی و شیوا فرهمند راد. پیام رضا قاسمی رو برای یادگار می نویسم که اگه فیسبوک یه روزی پرید، نوشته اش رو داشته باشم. ازش از بی خبری و کم کاریش توی فیسبوک و سایت دوات نوشتم که این جواب رو بهم داد و در آخر یه سوال که از متین پرسیده بود و منتظر جواب متینم تا بهش منتقل کنم:

سلام وحید عزیز. ممنونم از این همه محبت و شرمنده از ناتوانی خویش به پاسخ درخور. نوار کنسرت با نظری را خواسته بودی. یک نسخه خودم داشتم که نوارش را ضبط صوت جوید و ضایع کرد. وضع من جای نگرانی ندارد. دیگر ریه ام طاقت سیگار نداشت باید ترک می کردم. نشد. حالا به جای روزی چهل نخ فقط شش نخ سیگار می کشم و این مقدار کافی نیست برای آنکه در وضع روحی معمول باشم. ناچارم با همین وضع بسازم چون نه می توانم به کل ترک کنم و نه ریه اجازه سیگار بیشتر می دهد. به همین سادگی.

و اما یک سوال: خوانندگان زیادی عکس العملی مشابه همسر محترم تان داشته اند. برای خودم سوال است که کجاها می گریند و چرا می گریند. 

شاد باشید

  • . خزعبلات .
از حدود یک ماه پیش، هر روز، روزی هم حداقل دو سه بار، ایمیل متین رو چک میکنم که ببینم رضا قاسمی بزرگ، جواب ایمیل متین رو داده یا نه. متین برای تز دکترا، تصمیم گرفته بود روی کارهای رضا قاسمی از منظر زبان شناسی کار کنه و به ایشون ایمیل زد. یادش بخیر من آریا بودم که دیدم متین بهم پیامک داده که ایمیل رضا قاسمی رو بهم بده. منم سریع رفتم توی sent mail های خودم و ایمیل رضا قاسمی رو پیدا کردم و براش فرستادم. اون روز خیلی خوشحال بودم، آخه متین دست و دلش نمی دفت تز رو شروع کنه. متینی که آزمون جامع و آزمون زبان رو داده بود و عملا دکتر شده بود و فقط مونده بود تزش. 
القصه... چند روز که گذشت، دیدم رضا قاسمی جواب بده نیست. دست به دامن فیسبوک شدم و ناامیدانه دیدم که مدتهاست هیچ پستی نذاشته ولی من بهشون پیام دادم. سایت دوات هم که متعلق به خود ایشونه هم مدت ها بود که آپدیت نشده بود. یاد اول کتاب "وردی که بره ها می خوانند" افتادم که رفته بود بیمارستان و مدت ها از اینترنت جدا بود. هر چی زمان میگذشت بیشتر نگران حال رضا قاسمی شدم و تز متین. حتی توی گوگل در مورد درگذشت ایشون هم سرچ کردم و به نتیجه ای نرسیدم. انواع فکرهای مختلف رو برای جواب ندادن ایشون متصور شدم. اول گفتم خدای نکرده مرحوم شده، بعد فکر کردم با اینترنت قهر کرده (همونجوری که توی "چتر، گربه و دیوار باریک" نوشته بود کلا با نوشتن قطع رابطه کرد و دو سه سال آزگار تا برفک تلویزیون رو تماشا می کرد)، بعد گفتم مریض شده و توی بیمارستان و نمیتونه به نت دسترسی داشته باشه.
از همین تریبون براشون مینویسم با اینکه میدونم که نمیخونن، اما:
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
تو را چشم در راهیم
پ.ن:
بندهای آخر از شعر فروغ و نیما عاریه گرفته شد.
  • . خزعبلات .