خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زنجان» ثبت شده است

الان قزوین هستیم. ساعت 7 صبح بیدار شدم و چون حدود ساعت 4 صبح خوابیده بودم و هنوز خستگی توی تنم بود، یه دوش گرفتم و سریع رفتیم برای صبحونه. فقط یه کره و مربای هویج و چای خوردم و راه افتادیم سمت کارخونه برای تست ها. قرارمون ساعت 8 صبح بود ولی دوستان ساعت ده دقیقه به نه اومدند. باز خوبه تست رو همون ساعت 8.15 شروع کردیم. تست ها با موفقیت انجام شد و اتفاقا خیلی هم نکات خوب و آموزنده فنی دا‌شت. بعد اتمام تست ها، ناهار رو توی هتل جهانگردی خوردیم و به سمت سلطانیه حرکت کردیم. بالاخره بعد از حدود 16 سال، به دیدار سلطانیه رفتم. واقعا زیبایی درون و بیرونش قابل وصف نیست. بعد هم سری به مقبره ملاحسن کاشی زدیم که مثل یه نگین زیبا بود وسط اون دشت زیبا، اونم توی اردی بهشت. دیدار با جناب دکتر امیرحسین اللهیاری، به دلیل مشغله کاری ایشون، امروز هم میسر نشد. الان هم قزوین هستیم و در مسیر بازگشت. در مجموع سفر خوبی بود، هم فال بود و هم تماشا. 

  • . خزعبلات .

ساعت 11.15 صبح امروز از سمنان حرکت کردیم. من و راننده ای که اومده بود دنبالم. ساعت 6.15 هم رسیدیم زنجان و یک راست اومدیم هتل سپید. ناهار رو در آفتاب صحرایی خوردیم که بارها با متین ناهار و شام خورده بودیم، البته این بار در بخش رستوران سنتیش. از سمنان تا قزوین گرم بود و از اونجا تا زنجان، خنک بود و نم بارونی هم زد. در مسیر تابلوی شهر ابهر به چشمم خورد و به یاد دکتر امیرحسین اللهیاری افتادم. توی اینستاگرام بهشون پیام دادم برای دیدنشون که چون خارج از شهر بودند، میسر نشد و دیدار افتاد به فردا انشاالله. سال 1385 از طرف دانشگاه برای بازدید شرکت پارس سوییج، اومده بودیم زنجان و برای اولین بار گنبد سلطانیه رو از دوردست دیدم. امروز بعد از حدود 16 سال، دوباره گنبد سلطانیه رو از دوردست دیدم. حالا قرار شده فردا، بعد از تست ها بریم به دیدارش، البته از نزدیک و همچنین دیدار مقبره ملاحسن کاشی که یادی از خاطرات دوردست من و مین رو با خودش به همراه داره. بعد هم انشاالله دیدار دکتر اللهیاری عزیز.

امروز بعد از گذاشتن وسایلمون توی هتل، رفتیم داخل شهر که البته همه جاهایی که می خواستیم بریم، بسته بود. موزه مردان نمکی و رختشوی خانه و حتی مسجد جامع! انگار انتظار دیدار این بناها در سرنوشت من نوشته شده.

و حرف پایانی. دلم برای متین تنگ شده. منتظر فردا شب هستم که انشاالله برسم سمنان تا مثل امشب تنها نخوابه. همین.

 

پ. ن:

امروز خبردار شدم دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن در کانادا و غربت درگذشتند. دوست نزدیک دکتر محمدجعفر محجوب و مرتضی کیوان و نسل خوب اون روزگار ایران. روح همشون شاد. 

  • . خزعبلات .

حدود ده دوازده ساعت دیگه، قراره برای یه ماموریت کاری، برم زنجان. بیشتر از امورات فنی و کاری، مشتاق دیدار گنبد سلطانیه هستم. انشاالله اگه به مقصود رسیدم، خواهم نوشت. همین. 

  • . خزعبلات .