خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیراز» ثبت شده است

چهارشنبه 5 بهمن 1401

صبح ساعت حدود 7.10 از خواب بیدار شدم. تمام وسایل رو جمع کردم و کلید سوییت رو روی درب گذاشتیم و برای خوردن صبحونه رفتیم زیر زمین. یه آش زرد رنگی بود که قبل از غذا دادند خوردیم و یه کره و مربا زدم و راس ساعت 8 صبح، آژانس منتظر ما بود تا به تخت جمشید بریم. دم مهماندار سوییت گرم که پیش از اینکه ما نقش رستم رو هم به برنامه بازدید اضافه کنیم، خودش اضافه کرده بود. از اون جایی که به دوستی، تعهدی داشتم و شب قبل نشده بود از اون مکان مورد نظر براشون عکس مناسبی بگیرم، قبل حرکت با راننده آژانس هماهنگ کردم و سه چهار تا عکس از اون مکان گرفتم و بعد به طرف تخت جمشید حرکت کردیم. توی مسیر، عکس ها رو برای اون دوست نادیده ارسال کردم که بعد از دریافت پاسخ ایمیل متوجه شدم که چقدر لذت بردند از این عکس ها.

خلاصه برای اولین بار دیدار تخت جمشید میسر شد و فقط میتونم عجیب بود و زیبا. بعد هم نقش رستم و دیدار کعبه زرتشت که چقدر دوست داشتم ببینمش، شاید بیش از تمام المان های موجود در تخت جمشید و نقش رستم و حتی تمام دیدنی های خود شیراز.

بعد از بازگشت به شیراز، سوغاتی ها رو خریدیم و ناهار رو در رستوران شاطر عباس خوردیم و بلافاصله به طرف فرودگاه حرکت کردیم. با استرس تمام به فرودگاه رسیدیم. ساعت اوج ترافیک به دلیل تعطیلی مدارس و تصادفی که در یکی از کنارگذرها رخ داده بود. با این همه عجله، پرواز با یک ساعت تاخیر انجام شد و ساعت 5 عصر مهرآباد بودیم و تا به سمنان برسیم، ساعت 20.30 شد.

در مجموع، در پایان این سفر، موزه پازس، مدرسه خان، نارنجستان قوام، خانه زینت الملوک، تخت جمشید و نقش رستم رو برای اولین بار دیدم و باز می نویسم که شیراز با مردم نازنینش بی نظیره و به یاد موندنی. 

  • . خزعبلات .

صبح سه شنبه، ساعت 7.15 بیدار شدیم. ساعت 7.45 یا به قول شیرازی ها، هشت ربع کم، رفتیم برای صبحانه. یه چای و یه آش زرد رنگ گذاشت جلوی من و همکارم و دیگه نه چیزی آورد و نه چیزی تعارف کرد و نه حرفی زد. حالا روی پیشخون کلی چیز میز صبحانه چیده بود. ما گفتیم واسه مهمونهای دیگست و ده دقیقه ای نشستیم و چون خبری از تعارف نشد، اومدیم بیرون تا بریم محل تست. بعدا همکارم گفت شاید سلف سرویس بوده، گفتم اگه بوده یارو یه تعارف باید میزده، وگرنه من چه میدونم برای ما بوده یا نه. خدا رو شکر تست ها به خوبی انجام شد و صورتجلسات رو امضا کردیم و کار تموم شد. بعد صرف ناهار، بازدیدی از خطوط تولید داشتیم و چقدر نکات فنی جدید برامون داشت.

ساعت 14.15 از شرکت خارج شدیم و قرار گذاشتیم فردا از طرف شرکت به دیدار تخت جمشید بریم. بعد آژانسی که شرکت برای ما گرفته بود، ما رو جلوی ارگ کریم خان پیاده کرد. از موزه پارس شروع کردیم و دیدار مزار کریم خان زند و دو تابلوی نفیس ابوالحسن خان صدیقی از ابن سینا و سعدی که انجمن آثار ملی به عنوان چهره رسمی این دو دانشمند برگزیده بود. چند اثر بود که اهدایی فردی به اسم دکتر خاوری بود. ناخودآگاه به یاد دکتر اسدالله خاوری، نویسنده کتاب "ذهبیه" از انتشارات دانشگاه تهران افتادم خلاصه نمی دونم این دکتر خاوری، همون دکتر اسدالله خاوری هست یا نه. از اونجا به حمام وکیل و بعد مسجد وکیل رفتیم. همون جوری که در یادداشت های سفر قبل شیراز نوشتم، زیبایی مسجد وکیل بی نهایته.

از اون جا به سمت مسجد نصیرالملک رفتیم که متاسفانه بسته بود. بعد به دیدار مدرسه خان رفتیم که در سفر قبل دربش بسته بود. بسیار زیبا بود. بعد به نارنجستان قوام شیراز رفتیم و بعد خانه زینت الملوک که در مجاورت نارنجستان قوام قرار داشت. از اونجا به سمت مسجد عتیق رفتیم که خوشبختانه به علت تقارن با اذان مغرب باز بود و دوباره از دیدار این بنای بسیار بسیار زیبا لذت بردم. تا اینجای داستان رو کلا پیاده طی می کردیم و همین جا بگم که قدم شمار موبایلم عدد 15000 رو نشون می داد. یعنی چنین آدم های پیگیری هستیم. از اونجا با اسنپ به طرف حافظیه حرکت کردیم. قبل رسیدن به مزار حافظ، برای یک عزیزی، عکس هایی از ورودی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز که در جوار ارامگاه حافظ هست گرفتم که عکس های خوبی نشد. اما اتفاق جالبی که در کنار آرامگاه حافظ افتاد، پیدا کردن مزار استاد نورالدین رضوی سروستانی بود که در دیدار قبل شیراز ندیده بودم. سریع به متین زنگ زدم و بهش گفتم. پای مزارش نشستم و در سوز سرمایی که در حال شروع شدن بود، آواز "ای دلبر زیبای من" ایشون رو با تار داریوش طلایی شنیدم. آوازی که من و متین، بارها در خلوت دو نفره و جمع های دوستانه بهش گوش داده بودیم. روی مزارش رو بوسیدم و با اسنپ به سمت سعدیه حرکت کردم. دیدار مجدد سعدی دست داد و این بیت سعدی که نشنیده بودم، هدیه ایشون به من که بر روی یکی از کتیبه ها نوشته شده بود:

چو فرهاد از جهان بیرون به تلخی می رود سعدی

ولیکن شور شیرینش بماند تا جهان باشد

و همین جا مجددا بنویسم و تاکید کنم نامبر وان تمام شعرا سعدی هست و بس. حوض ماهی رو که در دیدار قبل ندیده بودم، دیدم که به جای ماهی شلنگ اون پایین افتاده بود. چون هوا داشت خیلی سرد میشد، یه اسنپ دیگه گرفتم و به سمت سوییت محل اقامتمون حرکت کردیم. چای و شام خوردیم و گپ و گفتی با همکارم تا اینکه قرار شد فردا ساعت 7.30 صبحانه بخوریم و ساعت 8 صبح به سمت تخت جمشید حرکت کنیم تا برای اولین بار چشمم به جمال اونجا هم روشن بشه. ساعت 14.40 هم پرواز به سمت مهرآباد و بعد سمنان. انشاالله.

 

پ. ن:

1. مدرسه خان، نارنجستان قوام و خانه زینت الملوک رو در سفر قبل ندیده بودم و توی این سفر برای اولین بار بود که به دیدارش می رفتم. 

2. دخترخاله متین که جای دختر متین میمونه حدود ساعت 8.45 شب به سمنان اومد و امشب متین تنها نیست. 

3. به نظر من، تمام دیدنی های شیراز یک طرف، اخلاق و خلق و خوی و برخورد و خون گرمی شیرازی ها یک طرف. مردم شیراز، چه در سفر خرداد امسال و چه این سفر، توی تک تک برخوردهایی که باهاشون داشتم، بی نهایت مهربان و صمیمی و گرم بودند. شیراز با مردمش بسیار زیباتر و دوست داشتنی تره.

4. شیراز، عجیب با یاد دوستی نادیده عجین شده. با یاد "سرهنگ" به خزعبلات طولانی این پست خاتمه میدم. والسلام. 

  • . خزعبلات .

صبح دوشنبه، درگیر ضمانت وام خانم مهندس بودم و ساعت 10.30 با راننده و همکار شرکت تعمیرات خودمون، به سمت مهرآباد حرکت کردیم. راس ساعت 14 توی ترمینال شماره 4 بودیم و پرواز بدون تاخیر در ساعت 15.45 به سمت شیراز با هواپیمایی فلای پرشیا انجام شد. راس ساعت 17 در فرودگاه شیراز بودیم و بلافاصله به محل اسکان اومدیم. چای خوردیم و پیاده توی شیراز می گشتیم. به ارگ کریم خان و بعد با گذر از بازار وکیل به شاهچراغ رفتیم. در برگشت به حافظیه رفتیم که سه چهار دقیقه ای از ساعت 21 گذشته بود و ناکام اومدیم به محل اسکان. شام رو خوردیم و مشغول حرف زدن با همکار و الان در رختخواب تا به قول راننده و نگهبان محل اسکانمون، فردا ساعت "هشت ربع کم" بریم برای صبحانه و ساعت 8.30 رفتن برای تست های تحویل گیری. برگشت هم انشاالله چهارشنبه ساعت 14.40 به تهران. در فکر اینم که ببینم میتونم به تخت جمشید بریم یا نه. تا چه پیش آید. 

  • . خزعبلات .

38 سال از عمرم می گذشت و شیراز نرفته بودم تا اینکه خرداد امسال برای اولین بار چشمم به جمال شیراز روشن شد. حالا فردا قراره دوباره طی یه ماموریت کاری، به دیدار شیراز برم. شیراز قبلی توی انتهای خرداد بود و شیراز فعلی در اوایل بهمن. این دفعه میخوام جاهایی که نرفتم رو سر بزنم، چند جا رو هم مشخص کردم ولی هیچ جا نرم، سعدیه رو باید برم. تا چه پیش آید. 

  • . خزعبلات .

ساعت 7.10 بیدار شدم. البته چندین بار قبلش بیدار شده بودم و هشدار بیدارباش رو به تعویق انداخته بودم. طبق قرار، ساعت 7.30 توی لابی بودم و رفتیم برای صبحونه. ترکیبی از املت و سوسیس و نیمرو رو خوردم و چون تست یک ساعت عقب افتاده بود، قرار شد بریم خانقاه احمدی. رفتیم و دیدار میسر شد و چقدر بناها و کاشیکاری ها زیبا بود. چای هم مهمان خادمان خانقاه بودیم و ساعت 9.10 از اونجا خارج شدیم.
بلافاصله طبق هماهنگی برای تست ها به سمت کارخانه مورد نظر رفتیم. تست ها انجام با خوبی انجام شد و به همراه راننده ای که در خدمت ما بود، برای ناهار به رستوران سنتی شاه عباسی شیراز رفتیم و چقدر چلوکبابش خوشمزه بود.
بعد به باغ ارم رفتیم و از زیبایی بنا و درختان باغ و آب روان لذت بردیم. بعد به طرف آرامگاه سعدی حرکت کردیم و دیدار سعدی بعد از سال ها میسر شد و زمزمه شعرش:
به دریایی در افتادم که پایانش نمی بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی بینم
دلم نمی اومد از اونجا برم. به سختی و به خاطر همراهان، از اونجا دل کندم و رفتیم. یکی از همراهان هم از ما جدا شد تا با پرواز ساری بره.
بعد از کنار باغ دلگشا و دروازه قرآن رد شدیم و توقف نکردیم. بعد راننده ما رو در کنار ارگ کریم خان پیاده کرد و رفت.
من و همراهم که اتفاقا هم دانشگاهی دو تا از دوستان ارشد من در اومد، رفتیم و دو تا فالوده از خیابون کنار ارگ خوردیم.
به سمت مسجد وکیل حرکت کردیم و از نامزدش گفت که اون هم مثل متین، معلم زبان هست. مسجد زیبای وکیل و ستون های منظم شبستانش رو دیدم و لذت بردم. توی همون شبستان استراحتی کردیم و به سمت حمام وکیل رفتیم و از اونجا به بازار وکیل. کل راسته بازار شمالی و جنوبی رو گز کردیم و چیزی که ارزش خریدن و سوغاتی داشته باشه، ندیدیم.
برای دیدار مسجد نصیرالملک پیاده از بازار حرکت کردیم و بالاخره پیداش کردیم. نمیشه از حد زیبایی شبستانش با اون شیشه های رنگارنگش گفت. خانم هایی هم بودند که نسوان بدون حجاب در داخل شبستان عکس نگیرند. قیمت بلیطش هم  دو برابر جاهای دیگه بود.
الان از داخل هواپیما و در حالت پرواز و داخل نوت گوشی اینها رو می نویسم که خلبان اعلان نشستن رو داد.
و در آخر رفتیم به سمت مسجد عتیق و چون دربش بسته بود، نیم ساعت نشستیم و خستگی در کردیم به امید باز شدن درب ورودی، برای دیدار مسجد و خدایخانه. بالاخره یه نفر اومد و چون کار داشت، گفت که نمی تونیم به داخل مسجد بریم. گفتم یه نظر خدایخانه رو ببینم و برم و اجازه داد و بعد از اون، گفت من باید برم، میشه بهتون اعتماد کرد؟ و بلافاصله گفت، من دارم میرم شاهچراغ. با دل سیر مسجد و خدایخانه رو بگردید و بعد درب ورودی رو ببندید و برید. من داشتم بال در می آوردم. سر فرصت جاهای مختلف مسجد و خدایخانه رو دیدیم و خارج شدیم.
به طرف فرودگاه حرکت کردیم و از راننده خواستیم یه شیرینی فروشی خوب نگه داره که سوغاتی بگیریم. یوخه و مسقطی گرفتیم و به فرودگاه رسیدیم.
خدا رو شکر پرواز بدون تاخیر پرید و انشاالله دقایقی دیگه در مهرآباد هستیم و از اونجا با راننده ای که هماهنگ شده، برگردم سمت سمنان.
همه اینها به کنار، این بناها و باغ ها و.....، شیراز رو دوست دارم، اول به خاطر مردم مهربون و خوش رو و خوش برخوردش که توی این چند روز از هر کدومشون، از مهندس و راننده و مغازه دار و رفتگر و همه و همه، فقط خنده و شادی دیدم و روی خوش که حال آدم رو خوب تر می کرد. خدا نگهدار همه شیرازی ها و نگهدار خود شیراز.

 

پ. ن:

از روی صندلی هواپیما و در انتظار پیاده شدن، پست شد. 

  • . خزعبلات .

روز عجیب و پرباری بود. ساعت 10.15 از سمنان به طرف فرودگاه مهرآباد حرکت کردم. با راننده تا خود فرودگاه حرف زدم. آدم جالبی بود. چون عادت دارم همیشه صندلی پشت بشینم، پشت سر راننده و صورتش، شبیه بابا بود و یاد بابا می افتادم. خلاصه ساعت 13.40 رسیدم فرودگاه مهرآباد. اولین بار بود که گذرم به مهرآباد می افتاد. چهار تا پرواز قبلی همه از فرودگاه امام بود. کمی اون دور و اطراف چرخ زدم و اومدم ترمینال 2 تا نوبت چک این بشه. بلیط پرواز رو گرفتم و پرواز با 35 دقیقه تاخیر پرید. ساعت 4.20 عصر پرواز آغاز شد و دقیقا یک ساعت بعد شیراز بودیم.

دو تا از دوستان از پیمانکار و مشاور همراه من بودند. اومدیم هتل پارسه و الان روی تخت اتاق 404، در حال نوشتن هستم. به محض رسیدن، وسایل رو گذاشتیم و رفتیم سراغ دیدار شهر. از شاهچراغ شروع کردم و مبهوت معماری. بعد در به در به دنبال خانقاه احمدی که بالاخره پیداش کردم ولی چون برنامه داشتند، نشد که داخل بشیم و موکول شد به فردا. از اونجا به سمت ارگ کریم خان رفتیم. چقدر زیبا بود، خصوصا فضای سبزش با درخت های نارنج. لحظه لحظه یاد کریم خان و آغامحمدخان قاجار که توی این ارگ قدم زده بودند.

بعد به سمت آرامگاه حافظ رفتیم و چقدر شلوغ بود. فضای سبز کنار مزار بی نهایت لذتبخش بود و عجیب دنج و آرامش بخش. مزار دکتر حمیدی شیرازی و لطفعلی صورتگر و رسول پرویزی و بسیاری دیگه هم اونجا بود.

اومدیم بستنی و فالوده کلبه و فالوده زعفران خوردیم و به سمت هتل برگشتیم. شام خوردیم و هر کدوم به اتاق هامون اومدیم. دوش گرفتم و با متین حرف زدم و خسته روی تخت هستم تا فردا به تست تجهیزات برم.

تموم امیدم به فردا و پس از پایان تست برای دیدن باقی جاهای دیدنی شیراز هست. علی زنگ زد و مسجد عتیق شیراز رو به یادم آورد. همین.

پ. ن:

با یاد سرهنگ! 

  • . خزعبلات .