امروز با یکی از همکاران که اهل قوچانه، در مورد خراسان و دوتار و کلیدر و ادبیات و هر چی مربوط به خراسان بزرگ میشه حرف زدیم. بین کلاس اول و دوم دوره، وقتی از اتاق می اومدیم بیرون، دل رو زدم به دریا و سر صحبت رو باز کردم. اونم چقدر چیز می دونست. می گفت پدرش دوتار میزده. حاج قربان رو دیده بود و البته خیلی از دوتارنوازهای معروف خراسان، مثل استاد یگانه و ....
از خودش گفت که پدرش ترک و مادرش کرده. یاد کلیدر افتادم. از کلیدر براش گفتم. از زن داداشم و اسفراین و ... از پنبه چینی توی باغ بابابزرگ گفتم که چشماش خیس شد و گفت توی منطقه درگز و اطراف پنبه کاری زیاده. گفت صبح علی الطلوع که مه غلیظ بوده، مشغول کار میشدن و بخاطر رطوبت مه، ساقه های خشک پنبه، تر میشدن و گوسفندها رو رها میکردند تا اونا رو بخورند. آمار یه خراسانی دیگه که اهل اسفراین هست رو بهم داد. اونم همکار ماست توی مرکز که گفت از اون اعجوبه هاست و توصیه کرد هر وقت کشیک دارم، اگه اون توی مرکز هست، برم پیشش. از حاج قربان گفت که سیم دوتارش از ابریشم بوده و دلیلش رو گفت که حاج قربان می گفته چوب دو تار از درخت توته و سیم هم باید یه چیزی باشه که بهش بخوره و برای همین از ابریشم استفاده می کرده. از مشکاتیان گفتم و شفیعی کدکنی و حیرت از خراسان بزرگ. سرش سلامت. آدم دوست داشتنی ایه. حیف که 3-4 سال دیگه بازنشست میشه. نفهمیدم نیم ساعت زمان استراحت چطور تموم شد، از بس حرف زدیم.
- ۰ نظر
- ۲۳ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۲۲