خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مثلث دووال» ثبت شده است

آخرین بار، روز چهارم عید و توی رشت چیزی نوشتم و اینجا گذاشتم. به قدری حجم وقایع این دو ماه زیاد بود که نمی دونم از کجا و از چی بنویسم. اکثر حجم این وقایع مربوط به کار من می شد و فشار مضاعف بابت ارزیابی سالیانه که به خاطر بیماری کرونا، سه سالی میشد حضوری نبود و امسال حضوری شد. اتفاقا حضرات ارزیابان فردا میان و یه سه چهار روزی هستند و میره تا سال بعد، ولی خدا میدونه چی کشیدیم توی این دو ماه که اصلا گذر زمان رو حس نمی کردم. 

اما اگه بخوام اتفاقات برجسته این دو ماه رو بنویسم، وقایع زیر هست و شاید اتفاقات دیگه ای هم افتاده باشه و از خاطرم رفته باشه:

 

اولین مطلب اینکه همون قبل از عید تصمیم گرفتم زبان پایتون رو شروع کنم. اتفاقا روز دوم عید توی سایت مکتب خونه، دوره آموزش مقدماتی پایتون با جادی رو ثبت نام کردم و بعد از رسیدن به سمنان، از حدود روز هشتم یا نهم فروردین شروع کردم و کمتر از دو هفته با تموم مشغله ای که داشتم دوره رو با امتیاز 97.6 تموم کردم. داستان علاقمندی من به برنامه نویسی هم داستان جالبیه و نمی دونم ازش نوشتم یا نه، ولی اگه ننوشته باشم، حتما براتون می نویسم. خلاصه اینکه سال 1379 برنامه نویسی رو با زبان پاسکال توی دوم دبیرستان شروع کردم و سال بعد بیسیک و توی دانشگاه هم زبان C و بعدتر MATLAB که عجیب و غریب شیفته اون شدم و حتی تدریس می کردم و پروژه انجام می دادم و ازش پول در می آوردم. به موازات ویژوال بیسیک و بعدتر VBA هم اضافه شد و پایتون هم آخریش بود. یکی از آرزوهام این بود که میتونستم یه برنامه نویس تموم وقت میشدم ولی مثل بسیار و بسیار آرزوهای دیگه نشد. حالا ببینم میتونم برای برآورده کردن این آرزوی قدیمی، توی سالیان آتی کاری بکنم؟ امیدوام بتونم به یه جایی برسونمش.

 

مطلب بعد اینکه توی این دو ماه، حال روحی متین در منتها درجه خرابی بود و دو تا دکتر رفتیم و کلی دارو گرفتیم و مثل همیشه متین از خوردن داروها امتناع کرد و نمی دونم چه کوکب هدایتی و از کجا پیداش شد و حال متین چند روزی هست که خوب شده و اون حالت ها براش تکرار نشده. 

 

مطلب بعد اینکه روز 7 اردیبهشت، یه تلفن همراه جدید گرفتم. گوشی قبلی همش هنگ می کرد و خاموش می شد و وقتی بهش نیاز داشتم، منو لنگ میذاشت. از هوآوی Y7 Prime به سامسونگ A23 مهاجرت کردم ولی هنوز دلم پیش گوشی قبلیمه که خیلی خوش دست بود.

 

روز 8 اردی بهشت، برای مهکامه و کسری و محمود و شراره، شام خونه ما بودند و برای سومین بار کسری رو دیدم. خیلی غریبی می کرد و کلا به مادرش چسبیده بود. جای امیر به طرز غمناکی خالی بود. آخر شب موقع خداحافظی، مهکامه پشت فرمون 206 امیر نشست و کسری هم صندلی بغل با کمربنده بسته. بهش گفتم یادت باشه امشب بغلم نیومدی. ندیدن کسری یه درده و دیدنش هزار درد. به امید خوشبختی کسری. 

 

روز یکشنبه 17 اردی بهشت، مشغول کار بودم که مهندس د. گ. پیامک داد که خبر داری امیرحسین فطانت فوت کرده؟ منم اظهار بی اطلاعی کردم و بعدتر مشخص شد که خبر حقیقت داشته و ایشون در روز شنبه 16 اردی بهشت در کلمبیا فوت کردند و زندگی یهودای انقلاب ایران به پایان رسیده. در مورد امیرحسین فطانت، چند ماه قبل و چند تا پست قبل در مورد کتابش یعنی "یه فنجان چای بی موقع" و بعدتر در مورد همسر اولش یعنی خانم "زیبا عرشی" نوشتم. چند ایمیل بین ما رد و بدل شد و آخرینش هم توی شیراز در بهمن ماه گذشته که چه ماجراهای عجیبی اتفاق افتاد. دوست دارم حالا که ایشون از این جهان رفتند، متن اون ایمیل ها رو توی یه پست اختصاصی منتشر کنم.

 

یکی از اتفاقات جالب کاری این بود که توی یه زمان کوتاه باید یه نرم افزار برای وضعیت روغن ترانسفورماتورهای شبکه خودمون می نوشتم و توی یکی از بخش هاش، مثلث دووال (Duval Triangle) رو پیاده سازی می کردم. کاری که مسئولم بهم گفت نمی تونی بنویسیش و منم منتظر این حرف بودم تا بیفتم دنباش تا به سرانجام برسونمش و بالاخره روز 19 اردی بهشت، قسمت مثلث دووال نرم افزار رو نوشتم. البته پک کامل نرم افزار دیروز ساعت 15:45 به پایان رسید و منتظریم تا روزهای آتی در صورت درخواست ارزیابان، بهشون ارائه بدیم.

 

روز 23 اردیبهشت، دومین سالگرد امیر بود. خانواده امیر مراسمی رو در صبح جمعه 22 اردی بهشت ترتیب داده بودند و منم جمعه شب متوجه شدم. البته دوست هم نداشتم به مراسم برم. حس و حالت عجیبی داره چنین مراسم هایی و همیشه از این موقعیت ها گریزون بودم. روحش شاد که یادش همیشه با من و متین باقیه. آخرینش همین امروز بود که ترانه "خونه خالی" مرجان پخش میشد و هم من و هم متین، به یاد امیر افتادیم.

 

مهسا و عظیم کارهای مهاجرتشون به خوبی داره پیش میره و انشاالله توی روزهای آتی باید چمدون ها رو ببندند و پرواز به آلمان.

 

اندک فرصت های خالی و وقت هایی که میشد برای مطالعه بگذارم، به مطالعه "اوستا" گذشت. دوست دارم اطلاعات بیشتری از اوستا و کتاب ها و متون مرتبط با زرتشت و زرتشتی گری به دست بیارم.

 

دیروز هم پرسپولیس دوباره قهرمان شد و مایه شادی من و خیل کثیری از پرسپولیس دوستان.

 

فعلا همین چیزهای برجسته به خاطرم اومد و درجا نوشتم. اگه باز چیز قابل بیانی بود، می نویسم برای یادگار. 

 

 

  • . خزعبلات .