خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ناصر خسرو» ثبت شده است

سالها قبل وقتی موسیقی سریال "سربداران" اثر استاد "فرهاد فخرالدینی" رو گوش میدادم، در میون قطعات، قطعه ای بود به نام "تپه اسب سفید". همیشه برام سوال بود این اسم به چه معنی هست؟ علاوه بر اون، به صورت تصویری هم چیزی به این مضمون ساخته بودند. یعنی تصویر اسب سفیدی بر بالای تپه ای و ...

تا اینکه دیروز، وقتی به قسمت ۲۱ خوانش "سفرنامه" ناصر خسرو به روایت استاد مهدی سیدی گوش می دادم، متوجه وجه تسمیه "تپه اسب سفید" شدم. داستانی که ناصر خسرو روایت می کرد از شهر لحسا یا الاحسا بود که در اون رسمی جاری بود که بر سر گور بزرگ اون شهر، به صورت دائمی اسبی زین کرده نگهداری می شد تا وقتی که اون متوفی از گور برخاست، سوار اسب بشه و قیام کنه. در ذیل داستان، استاد سیدی گفت این رسمی هست که سبزواری ها هم دارند. یعنی هر جمعه به بالای بلندترین تپه شهر می رفتند و اسبی زین کرده رو اونجا می گداشتند تا قائم به اونجا بیاد. دیگه تموم تیکه های پازل جور شده بود. امروز صبح که اومدم سر کار، از رییسم که اصالت سبزواری داره، این رو پرسیدم. ایشون از پدرشون روایت کردند که روزهای جمعه، مردم منطقه، سادات رو به بالای ارتفاعی می بردند و عرض ارادتی و به نوعی اون رسم قدیم رو زنده نگه می داشتند. این هم داستان وجه تسمیه "تپه اسب سفید" در موسیقی سریال سربداران.

پ.ن:

چند روزی هست به ویولن استاد حبیب الله بدیعی گوش میدم. در حین جستجوها متوجه شدم خانم شمس (با نام لعیا شمسی) که اولین خواننده موسیقی گیلکی در رادیو بودند، در دوره ای، همسر استاد بدیعی بودند. چند قطعه از خانم شمس شنیده بودم. مشتاق شدم برم و قطعات بیشتری از ایشون گوش بدم.

  • . خزعبلات .

بزرگترین ترس زندگیم توی اردیبهشت اتفاق افتاد و بزرگترین اتفاق خوبی هم که میتونست برام بیفته، باز توی همین اردیبهشت افتاد. 

بزرگترین ترس، بارداری ناخواسته متین و متعاقبش پدر شدن من بود و بزرگترین اتفاق خوب هم این بود که بارداری پوچ بود. یعنی اپسیلونی حس به اینکه پدر بشم نداشتم و تا ابد نخواهم داشت.

چهارشنبه هفته قبل ۲۴ اردیبهشت، حدود ساعت ۱۱ صبح رفتیم بیمارستان سینا. اتفاقات زیادی افتاد و خلاصه فرداش پنجشنبه حدود ساعت ۱۸ عصر از بیمارستان خارج شدیم. اون شب رو من و متین توی یه اتاق با هم بودیم و با چشمای خودم دیدم که چه زجری کشید تا جنین پوچ از بدنش خارج بشه.

چون متین غذای بیمارستان رو دوست نداشت، تمام وعده ها رو از اسنپ فود گرفتم و متین هم فقط میل پاستا داشت.

عصر چهارشنبه، از طریق اپلیکیشن فیلم نت، به تماشای فیلم "جستجوگر" ساخته "محمد متوسلانی" نشستم. فضای خیلی خوبی داشت و بازی ها و داستان هم خوب بود. موسیقی فرهاد فخرالدینی هم به فیلم نشسته بود.

توی این مدت دو تا از مصاحبه های تاریخ شفاهی رو گوش دادم. اولی مصاحبه با "دکتر جلال متینی" بود که اتفاقا اخیرا مرحوم شدند. دو تا نکته خوب توی مصاحبه اش بود. اول اینکه گفت به نظر خودش، بعد از حمله اعراب به ایران و انقلاب مشروطه، تاسیس حزب توده در مهر ۱۳۲۰، بزرگترین اتفاق تاریخ ایران هست و اتفاقا من هم با نظر ایشون موافقم. در بخش دیگری از صحبت ها، به دکتر علی شریعتی پرداخت و اطلاعات جالبی دادند. چون ایشون رییس دانشگاه مشهد بودند.

دیروز و امروز ماموریت بودم. دیروز گرمسار و امروز عباس آباد میامی. توی مسیر دیروز مصاحبه تاریخ شفاهی با "بیژن صفاری" رو گوش دادم. امروز هم مصاحبه با "اسلام کاظمیه" رو گوش دادم. سراسر مصاحبه به یاد نوشته شاهرخ مسکوب در کتاب "روزها در راه" در مورد خودکشی اسلام کاظمیه افتادم. 

برای چندمین بار به یاد این افتادم که باید خلاصه کتاب ها و مصاحبه هایی رو که گوش میدم بنویسم.

اما نکته آخر این که اتفاقی با صدای خانمی در ابتدای آهنگی از حمید صفت برخوردم که این شعر رو میخوند: 

"با دل چون کبوترم، انس گرفته چشم تو" و ....

توی نت جستجو کردم و دیدم شعر برای فروغی بسطامی هست. صدای اون خانم و ملودی هم بسیار زیباست.

پ.ن:

. مدتی هست که دوباره حساب کاربری اینستاگرام خودم رو فعال کردم. واقعا غلط زیادی بود. بزرگترین دلیلش هم از دست دادن یه سری رویداد بود که فقط توی اینستاگرام میشد اون رو پیدا کرد.

بزرگترین رویدادی هم که از دست دادم، نمایشگاه آثار "رضا مافی" در موزه هنرهای معاصر تهران بود که بعد از چهل و اندی سال داشت برگزار میشد.

. من و متین به صورت جدی مشغول تماشای سریال "تفنگ سر پر" هستیم. تا الان ۳۴ قسمت رو تماشا کردیم.

. خدا رو بابت پوچ بودن بارداری متین، بی نهایت شکرگزارم. همه از خدا آرزوی بچه دارند و ما آرزوی عدم بچه دار شدن. خدا آرزوی هر آرزومندی رو برآورده کنه. آمین.

. این مدت کتاب سفرنامه ناصر خسرو با تصحیح دکتر محمدرضا توکلی صابری و با خوانش استاد مهدی سیدی رو گوش میدم. کتاب جالبیه. همون اولش از سمنان و آبخوری و چاشتخوران سمنان رد میشه و وقایع جالبی رو روایت میکنه. اما جالب ترین قسمتش تا این پنج شش قسمت، وصف "ابوالعلاء معری" بود. دقیقا توی روزهایی که درگیر این اتفاق بارداری ناخواسته بود، به یاد نوشته روی سنگ قبر ابوالعلاء افتادم که معنی فارسیش چنین هست:

" این جنایت پدرم در حق من است، در حالی که من چنین جنایتی رو علیه هیچ احدی نکردم "

و اشاره به اینه که او هیچ وقت نه ازدواج کرد و نه هرگز فرزندی از خودش پدید آورد. تقارن جالبی بود با اتفاقات اخیر زندگی من.

  • . خزعبلات .