رشت که بودیم، یه شب پدر متین منو صدا کرد و رفتم به اتاقش. بحث رسید به کتاب "چهل مجلس" جناب شیخ علاءالدوله سمنانی و دو سه تا مجلس مختصرش رو با هم خوندیم و چقدر به دل نشست. بارها دلم می خواست به کتاب نزدیک بشم، ولی ممکن نشده بود، خصوصا اینکه فکر می کردم متن سختی داشته باشه. القصه، تصمیم گرفتم بخونمش. از اون طرف دلم نمیومد کتاب رو از پدر متین قرض بگیرم، چون کلی کتاب امانتی از ایشون هنوز پیش من هست. سمنان که رسیدیم، رفتم سایت کتابناک برای دانلود کتاب. چون 100 امتیاز برای دانلود کتاب می خواست و دلم هم نمی خواست اشتراک بگیرم (چون فقط همین یه کتاب رو می خواستم)، مجبور شدم چند روز پشت سر هم توی سایت وارد بشم و با هر ورود به سایت، 20 امتیاز بگیرم. خلاصه پریشب امتیازم به 100 رسید و کتاب رو دانلود کردم. متین خسته بود و خوابید و من تا ساعت 4 صبح سه شنبه 20 اردی بهشت بیدار بودم و مقدمه مفصل جناب نجیب مایل هروی رو خوندم و چقدر لذتبخش بود. سه مجلس اول رو هم خوندم و خوابیدم. هر روز یک یا چند مجلس رو می خونم تا کتاب به اتمام برسه.
دیروز که داشتیم از گرمسار برمی گشتیم، وقتی از روبروی صوفی آباد رد می شدیم، عجیب به یاد جناب شیخ علاءالدوله بودم. حس می کنم این بار که به زیارت مزار جناب شیخ برم، لذتی متفاوت تر از دفعات قبل داشته باشه. چنین باد.
- ۰ نظر
- ۲۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۳۵