پنج روز پیش، به صورت اتفاقی مستندی از کنفرانس مطبوعاتی اعضای ساواک رو دیدم که چهره یکی از اعضا برام بسیار آشنا بود و اتفاقا در انتهای سمت چپ تصویر نشسته بود و اولی هم خود ایشون صحبت کردند. تا دوربین روی ایشون رفت، حس کردم باید "امیرحسین فطانت" باشه، فردی که در افواه افتاده که کرامت دانشیان و گروهشون رو به ساواک لو داده و باعث اعدام گلسرخی و دانشیان شده. لحن حرف زدن این آدم که اتفاقا خودش رو معرفی نکرد رو با مصاحبه چند سال قبل صدای آمریکا با آقای فطانت مقایسه کردم و یقین کردم خود ایشون هستند. دوباره در مورد آقای فطانت شروع به جستجو کردم و به وبلاگ ایشون رسیدم و کتاب ایشون به نام "یک فنجان چای بی موقع، رد پای یک انقلاب".
کتاب رو از سایت "کتابناک" پیدا کردم و طی 5 روز تمومش کردم. همین یه ربع پیش تموم شد و بعد از پایان، ایمیلی هم برای آقای فطانت، در مورد کتاب فرستادم.
کتاب جالب و هیجان انگیزی بود و همون طور که برای آقای فطانت نوشتم بسیار گیرا و جذاب نوشته و روایت شده بود. قضاوتی در مورد صحت یا عدم صحت روایت ایشون در مورد ماجرای دانشیان و اعدام او و خسرو گلسرخی ندارم (که البته روایت ایشون برای من صحیح تر از سایر روایت هاست) ، فقط میدونم این حجم اتفاقات در زندگی برای یک انسان بسیار عجیب و غریبه و حتی از حد تصورات وحشی ذهن یک نویسنده خیالباف هم فراتره.
کتاب خیلی به من چسبید و برای علاقمندان به تاریخ معاصر مملکت ما، خصوصا جنبش های چپ، توصیه میشه.
- ۰ نظر
- ۰۶ دی ۰۱ ، ۰۳:۱۲