وادی اول؛ طلب
يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ق.ظ
نوشتن عین یه کرم سمجه که افتاده تو تنت. وقتی کرم نوشتن داشته باشی، هیچ راه خلاصی ازش وجود نداره، خصوصا که راحت 4-5 تا وبلاگ عوض کرده باشی. هر بار به دلیلی نوشتن رو قطع کردم و وبلاگ ها رو منهدم کردم. الانم اومدم اینجا. تا قبل اینجا توی بلاگفا می نوشتم، اما بدجوری زد تو ذوق آدم.
خانومی رو صبح بردم ترمینال و با صد تا صلوات راهی کردم تا آخرین امتحان دوره تحصیلش رو بده. الان سر کارم. شاید بگید پس چرا کار نمیکنی؟ شاید فکر کنید من آدم چال کنیم، ولی نه، شرکت رو هواست. بگذریم...
آی که چقدر برای همین بگذریم و سه نقطه بعدش دلم تنگ شده بود. اما غرض و مخلص کلام اینکه دیشب برنامه تلگرام رو نصب کردم و بعدش وحید حدود ساعت دو و نیم اومد و یه کم با هم حرف زدیم. بهش گفتم دوباره میخوام بنویسم که همین وبلاگ شد نتیجش.
دیشب همسری درس داشت و من کلی راجع به ده شب گوته خوندم، مهر 56، باغ سفارت آلمان و ...
انگار ناف ذهن منو با این چیزا بریدن. نمیتونم ازشون خلاص بشم. دلم میخواد سوای تمام چرندیاتی که اینجا می نویسم، خیلی تحلیلی و به دور از احساسات عاشقانه و رمانتیک گذشته، به صورت جدی به تاریخ و ادبیات و جریانات اجتماعی و سیاسی معاصر ایران بپردازم. تا چه پیش آید.
فعلا والسلام
- ۹۴/۰۴/۰۷