رفتن به تهران برای آزمایش مادر
صبح امروز چهارشنبه ۲۵ شهریور، ساعت ۵.۳۰ با علی و مادر برای آزمایش MRD مادر به تهران رفتیم. کار نمونه گیری انجام شد و نتونستیم با دکتر برخوردار برای بحث پیوند مغز استخوان صحبت کنیم. در منزل پدر سعیده استراحت مختصری کردیم و به طرف سمنان حرکت کردیم. حدود ساعت ۱۳.۱۵ به سمنان رسیدیم. از برگ سبز ناهار گرفتیم و به خونه اومدیم.
متین از یک جلسه نفس گیر بیرون اومده بود و حالش مساعد نبود. ناهار اصلا نفهمیدیم چی خوردیم. بعد خوابیدیم و بعد از بیدار شدن کلاس زبان آلمانی و بعد هم هر کی سر کار خودش. متین برنامه هفتگی مدرسه رو می چید و منم برای آزمون فردا آماده میشدم. شام رو از وشنا سفارش دادیم و الان اومدم بخوابم. متین هنوز درگیر برنامه ریزی مدرسه اش هست.
پ.ن:
هر چی جلو تر میریم، مطمئن میشم و به نوعی به یقین میرسم که با این فرمون، قطعا به قهقرا میریم (البته شاید رفتیم و هنوز با تموم وجود لمس نکردیم). هر روز که میگذره مطمئن میشم توی کانال و مسیری افتادیم که هم بی بازگشت و هم بدون فرجام خوشه. اصلا هم سیاه نمایی و سیاه دیدن نیست. اعداد و کمیات و روحیات و شاخص ها عریان و عیان حرف میزنند. این ره که این قافله میرود، به ترکستان نیست، به قهقراست.
بماند به یادگار برای روزی که آخرین و حداقل احساسات تعلق آدمی به پایه ای ترین چیزها را هم کشتند. تا عمر دارم امروز را فراموش نمی کنم. انباشت این فراموش نکردن ها روزی باعث نابودی همه چیز خواهد شد. افلا یعقلون؟؟؟؟
- ۰۴/۰۶/۲۷