می آید
چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ق.ظ
دلم از دیده میپرسد نشانش دیده نواز می آید محرم راز ...
خوب است.تا ساعاتی دیگر میروم پایتخت و تا ساعاتی دیگرتر به همراهش برمیگردیم رشت.
این که من احمقی هستم که از سال ۸۲ مثل گوسفندهای شعیب بدون چوپان آواره ی ییلاق و کویر هستم پرمبرهن است و از طرف دیگر اینکه تا آخر عمر این سرگردانی ادامه دارد واضح تر.
اما عزیز دل
حجم این هجمه آنقدر عمیق است که بودن و باشیدنت هم آرامم نمیکند.
یکی بیاید جان مرا بگیرد.
من تمام شدم دیگر.
- ۹۴/۰۴/۱۰