نداشته ها
پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۵۷ ق.ظ
شامی که نخوردم
مقاله ای که تمام نشد
توالتی که نشُستم
ماشینی که نصب نشد
غباری که پاک نشد
آبلیمویی که نخریدم
میوه ای که ندارم
خوابی که نمی آید
دستی که خواب رفته
سری که گنگ شده
هجوم افکاری که آوار شده
مرگ دارم.
کجا خوابیده؟
کجا بیدار است؟
غذا چه میخورد؟
با کی حرف میزند؟
اینهمه سال دلش تنگ نمیشود؟
دلش مرگ نمیخواهد؟
دوست ندارد آدم معمولی باشد؟
برود برای خودش از عنایت خانی بستنی بخرد لیس بزند؟
برود ققنوس از این وسایل دوتومنی بخرد ذوق کند؟
کباب مگسی بخورد؟
دلش نمیخواهد یک روز کنار خیابان باشد من ترمز کنم بپرسم آقا ببخشید اسکان کدوم وری است ؟ میخواهم برای کسی نهار ببرم.
.
.
.
واقعا دلش نمیخواهد مرا ببیند؟
- ۹۴/۰۵/۱۵