اعترافات
۱.همیشه به mission impossible میگفتم impossible mision تا امیرحسین اصلاحم کرد.
۲.همیشه فکر میکردم کشک از نمک و آب و آرد درست میشود و فافا از وجود عکس گاو و بوی تند چهارپایان در کشک آگاهم کرد.
۳. تا سال ۸۵ فکر میکردم دعای توکل داریم که بعدا در مدینه فهمیدم که دعای توسل و کمیل با هم دعای توکل نمیشود.
۴.تا همین چند روز پیش همش میگفتم جایی شنیده ام سلام علی اهل القبور السرور و الخ.... که پیش از این آمد.
۵.هنوز نمیدانم قلب سمت چپ بدن است یا سمت راست.خداییش نمیدانم.
.
.
.
خدایا
بیا لبت را ببوسم که جهل را مایه ی آرامش من و دانایی را عذاب آورترین درد روزگار قرار دادی.
خدایا
یادت هست مار سیاه بزرگ؟
گردن درد مهندس ه؟
یادت هست آنها را خوب نکردی؟
اشکال ندارد
فدای سرت.
خدایا
امشب کمکم کن رده را تمام کنم.توپولوژی فارسی به من چه.خدایا من که فرق کشک و رشته آشی را بلد نیستم راست راستی میخواهی دست روی دست بگذاری من بیفتم؟
از من گفتن
منتظر معجزه ات میمانم.
- ۹۴/۰۵/۱۶