قطار
رفته بودیم راه آهن.
ایستگاه.
در شیشه ای.
سکوی خنک.
شب بود و ۶ جفت ریل کنار هم روی قلوه سنگها خوابیده بودند.
- امشب باید شب چهاردهم باشد که ماه تمام است.
- امشب باید از آن شبهای عجیب باشد که در دل کویر بوی خاک باران زده شمال ....
- بوی میوه تلخ کاج می آید.
- امشب من رفته بودم دنبال آن واگن آخر که بعد سوووووووت ممتد سرش را انداخت پایین
مثل کودکان مطیع دنبال ننه تنش را کشید رفت.
- امشب من رفته بودم دنبال یک تکه ترانه از حسین صفا اگر اشتباه نکنن.
رفته بودم دنبال قطار و ریل و مسافر و شعر.
دنبال برف بارون و چشم و پنجره ها
- رفته بودم دنبال ایستگاه میرود تو میروی.
- من رفته بودم دنبال خیلی چیزها
- تو هم داشتی حوالی نیشابور روی سنگ مزار مشکاتیان حان عشاق را زار میزدی.
- تو هم رفته بودی دنبال رضا قاسمی.
- دنبال علی حاتمی.
- تو رفته بودی حوالی وداع.
.
.
.
ایراد ما این بود که فکر میکردیم هنوز در راه آهنیم.
هنوز همانجا مانده ایم.
- ۹۴/۰۶/۰۸