بچه
يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۷ ب.ظ
داستان از آنجا شروع شد که مادر گفت : خزینه بوده و آب گرم قل میزده و دهنه خیلی تنگ بوده و بچه عمه گلستون هم که آتیش پاره و .....
شب تا چشمها رو ببندم تصاویر ۳۶۰ درجه با کیفیت FHD با صدای دالبی دیجیتال اونم تو یه تخیل ۱۱ بعدی.
این شد که تا روشنای روز بیدارم و تا ظهر میخوابم.
رشته من خیلی خیلی مربوط میشود به مغز و فراتر از آن به ذهن.حالا دلم میخواهد از آن آلزایمرها که همیشه بی وقت و بی دلیل می آید و یکی از شیرین ترین خاطره هایم را میبرد بیاید و برای ابد حمام و خزینه و قل قل آب و طفل معصوم عمه گلستون را ببرد به عدم.
حالا اگه خاطره ی دل انگیزی بود عمرا میتوانستم تجسم کنم.
تجسم را از موسی زنگنه آموختم.کاش میشد ببینمش.حوالی جنوب است کاش من هم ....
- ۹۴/۰۶/۱۵