وزارت فرهنگ
زندگی مثل یه کشور میمونه. برای اینکه به حیات خودش ادامه بده، مجبوره که یه دولت داشته باشه. تو زندگی مشترکمون، من شدم وزیر کار و متین شده وزیر کشور و وزیر امورخارجه و وزارت اقتصاد و ... (شما بگو همه وزارتخونه ها رو داره).تصمیم گرفتم وزارت خالی فرهنگ و ارشاد خونمون رو من به عهده بگیرم. البته بگم که هنوز که هنوز پایدار نشدیم و همش دغدغه چیزی یا کاری رو داشتیم. مثلا فردا داریم میریم تهران، هفته قبل عروسی خواهرخانوم و همین جور برو عقب. بگذریم...
از روز 29 شهریور تا الان دلم میخواست وقت گیر بیارم و پست بذارم. من با تبلت نمی تونم پست بذارم. باید حتما کامپیوتر یا لپ تاپ باشه. الان فرصت دست داده. حالم زیاد جالب نبود این چند روز. امروز ماتحت رو سپردیم به سوزن طبیب و الان خدا رو شکر بهترم.
29 شهریور به روال دو سال قبل به جناب رمضانی زنگ زدم و بابت کاری که 29 شهریور 91 کرده بود ازش تشکر کردم. همون روز تصمیم گرفتیم هر روز یه آلبوم موسیقی گوش بدیم. از این بابته که میگم شدم وزیر ارشاد. روز 29 شهریور اولین آلبوم رو کلید زدیم. توی سالگرد مشکاتیان، آلبوم سر عشق یا همون ماهور رو گوش دادیم. صدای شجریان، سه تار مشکاتیان و نی محمد موسوی.
امشب هم مشغولیم. تازه از بستر بلند شدم. حالم خیلی بهتره. از 29 شهریور به بعد نتونستیم چیزی گوش بدیم. امشب آلبوم " سکوت سرشار از ناگفته هاست" احمد شاملو رو گذاشتم و توی خونه در حال پخشه. موسیقی بابک بیات و اشعار مارکوت بیگل. متین هم مشغوله توی هال.
- ۹۴/۰۷/۰۲