من یه گوساله ام
فک کنم ۸۶ بود که بزرگمهر حسین پور و ژوله اومدند ارومیه من و نگار هم بدو بدو دو تا چلچراغ گرفتیم ( ناخودآگاه میخواستم شبیه فونت خودش بنویسم) و واسه مهسا و بابک امضا گرفتیم .بعد اومدیم خوابگاه و انگار از فتح مکه برگشته باشیم لبریز لبریز بودیم.
یادمه امتحان داشتم و به جاش خودمو موظف دونستم که از اول تا آخر مجله رو ور بزنم .
از ۲۹ یقینا میدونستم که ۳ مهر آزمون دارم و به سان گوساله حسین پور هرچی بگین خوندم جز اون کتاب ملعون و.
و حالا که پا شدم برم تهران مثل گوساله حسین پور همش از پدربزرگ گاوی وجودم میپرسیم:
پدربزرگ چرا اگه ما قراره هر گُهی بشیم امتحانشو باید تهران بدیم؟ مگه شهر ما ممتحن نداره؟ مگه اینترنت نیومده؟ مگه نمیشه همزمان تو ایران آزمون بر خط گرفت؟
پدربزرگ گاوی هم میگه : نوه ی گوساله ی نازم یادته واسه تافل بایبد میرفتی یا آنکارا یا ابوظبی؟ خفه شو آقاجون پاشو وحیدو بیدار کن با سگ ( اسم ماشینمون) برو مثل بچه ی گاو امتحانتو بده.
عکس گوساله در حال محو شدن در افق با یه مداد سیاه نرم و پاک کن در حالیکه کارت ورود به جلسه رو با سنجاف ته گرد وصل کرده به شقیقه راستش.
- ۹۴/۰۷/۰۳