ما ادراک اشپل
آدم باید خر باشد که از اشپل بدش بیاید( مهندس ص عذر )
مخصوصا بوی اشپل که میپیچد توی خانه،پلوکباب که آماده میشود.کره را میگذاری لای پلوی داغ.قاشقت عرق میکند.بعد چنگال را میکنی لای اشپل و اندازه یک قاشق مربا خوری میگذاری کنار بشقابت.همانجور که بعضی چیزها مزه میخواهد، کباب هم میخواهد.کباب بی اشپل مثل پورن استار اخته است.مثل پلی که روی رودخانه خشک زده باشند.مثل نرده بانی که به افقی به دیوار بچسبانی.خیلی حرف زیاد است.بعد اشپل را اندازه یک قاشق چایخوری جدا میکنی میگذاری دهنت.
جریان سیال ذهنت راه می افتد stream of conciousness
بعد فکر میکنی همزمان تخم ۱۰۰ تا ماهی کوچولو که هنوز فرصت لقاح پیدا نکرده اند زیر دندانهایت آسیاب میشوند.
یکیشان میخواست همیشه در تالاب بماند و به مرگ طبیعی در ۱۳ سالگی بمیرد.دقیقا روز تولد فرزند پنج هزار و صد و سومش.
یکی دیگر عاشق فرنگ بود.از کجا معلوم.شاید میرفت ولگا و به آبهای آزاد جهان میرسید.
یکی دوست داشت بماند زیر پل آستانه شبها به چراغ ماشینها زل بزند و هی لب بجنباند و از خواهر دوقلویش بپرسد اون چیه؟
یکی میخواست برود حسن رود خیلی زود عروسی کند و برای ماهی سفید نرش کلی بچه کاکل به سر بیاورد.
چند تایی هم زیر پل غازیان میرفتند شنبه بازار تا مگر کیکی،پفکی چیبزی از دستکودکی به آب بیفتد و برای یکبتار هم شده غذای آدمها را تجربه کنند.
حالا دهان من گورستان اینهمه آرزوی نهانی شده.
تازه بیشتر به این فکر میکنم که ماهی حامله را گرفتم و شکمش را دریدم و حالا دارم با ولع جنین بطنش را به نیش میکشم.
همه این داستانها میشود به فلان جایت وقتی پلو کباب و زیتون پرورده و گوجه سماق و باقالا و پیاز سفید یخچالی (سرد) بیاید جلویت.
حمله میکنی و تخمکهای اسپرم ندیده را میخوری و به همشان دلداری میدهی که دنیا اصلا جای خوبی برای شما کوچولوهای دوست داشتنی نیست.
- ۹۴/۰۷/۲۰