یا خدا
شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۴۶ ق.ظ
امروز رفته بودیم جای حفاظت شده جک و جانورها
امشب خسته ی خسته چشمها رو که بستم دیدم وحید مرده
پتو رو چنگ زدم
دیدم لباسهاشو پوشیدم و الف و واو اومدن منو بردن همونجا
دارم بین بوته های زرشک وحشی و آبشخور و زمین ترک خورده
دقیقا جایی که امروز کلی پژواک بازی کردیم
داد میزنم وحیییییییید
و کوه میگه
وحییییید
داشتم قبض میشدم که از صدای گریه خودم و آب بینی و اشک و خفقان بیدار شدم
دستشو گرفتم
دیدم صدای پف پف نفسهاش میاد
عجیب تر از هر بار به آغوش کشیدم و بوسه و بوسه
اشکم ریخت تو گوشش
دم گوشش گفتم منو تنها نذاری
وحید میمیرم
دقیقا مثل یابو گفت اَه چی میگی
پشت کرد و پتو رو کشید سرش و دقیقا باسنشو گذاشت طرف ِ من و پف پف و شروع کرد
خدا چرا اینقد زنها رو گاو آفریده؟
ماااا ماااااااا
ابله
- ۹۴/۰۸/۰۲