خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سه تفنگدار

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۳۴ ق.ظ

جدل یک ماهه من و همسرجان ختم به خیر شد

با وساطت و قضاوت سه تفنگدار

(البته یکیشون که همش طاقبازه و دخترا ولش نمیکنن

اون یکی هم دمره و با اون دستگاه گرون قیمتش جک و جونور میکشه

اون یکی دیگه هم سازش و بذاره زمین بد نمیشه)

میگفتم بلاخره فهمیدم که

من زیادی عاشق شدم و حدفاصل ۴۰ دقیقه ای خونه تا محل کار وحید زمین تا ماه تخمین زده شده و ساعات کاریش حدود سه هزار سال نوریه و عملا من دیوونه میشم تا برگرده خونه

حالا به هر صورت اونچه که منو عذاب شب اول قبر میده رفتار و اخلاق وحید نیست بلکه انتظار مشنگانه منه که وحید سر کار نره یا سر کار کوتاه بره.

اون دو ماهی که وحید کار نداشت و همش خونه بود اوج خوشبختیم بود.

القصه

اجماع بر این شد که دلبر جانم کما فی السابق بره سر کار و من کما فی السابق دلتنگی سگی بیاد سراغم و هر وقت دلتنگیم عود کرد دوباره دعوا کنم و برای هیژده گریه کنم و اونا بهم بگن که وحید واسه سیر کردن شکم من میره سر کار و من با وحید آشتی کنم و بعد دوباره وحیدم بره سرکار و من گریه کنم و بچه ها دلداریم بدن و دوباره وحیدو ببوسم و بره سر کار و من از دوریش بمیرم و دعوا کنم و بچه ها بهم روحیه بدن و من باز وحیدو بفرستم سرکار و ....

همینجوری احمقانه زندگی کنم تا یه روز از دوریش بمیرم


  • . خزعبلات .

نظرات  (۱)

اول عاشقیته ، مردا غیر قابل تحمل تر از این حرفان همون بهتر سرکار باشن کم ببینیشون والا :دییی
اون تایمی که میبینیشون هم لذت بخشِ و هم طلایی 
پاسخ:
راستش همه اینو میگن
من الکی دارم خلاف جهت آب شنا میکنم
مریضم مریض
میفهمی؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی