عشق من
الان دلبر جانم تنگ تنگ تو آغوشمه داره پف پف میکنه
سرش رو دستمع و راه خونمو بند آورده
آرنجش دارع میره تو دنده هام
و عملا جای گوشیم موهاشو میبینم و هعر از گاهی یهع تکونی به خوذم میدم که ببینم چی تایپ کردم
این مرد سی ساله ی پشمالوی مهربون خوابالو همه چیز زندگیمه
چشاشو میبوشسم
من دیوونه ی عظر تنشم
من دیوونه وقتایی عستم که با ریشش من و طب سوزنی میکته
وقتی مراعات نمیکنه که۸۲ کیلو شده و خودشو ول میکته رو تنم
وقتسی لم میده بهم و یه ورم فلج میشعه
یا دم صبح حس میکته بغل میخواد و منو پرس میکنه
من کاش واسش لمیرم و تموم شه این دوری
پشت میکنه و عین جوجه ها جمع میشه تو بغلم و میکه بغلم کن
کمرشو میمالم
شکم نرمشو میمالم
گردنشو هزار بار میبوسم
باز طاقت نمیاره
برمیگرده و بغلم میکنه و فشارم میده
تمام تنم میسشه وححید
دوست دارم همونجا تموم کنم
به همه کسانی فک میکنتم که به عشقشون نرسیدن یا هنوز پیداش نکردن
کاش میشد ....
- ۹۴/۱۰/۰۳